بینامتنی قرآنی و روایی در اشعار سه تن از شاعران شیعی (کمیت …

«حافظ دار قطنی»[۲۴] و «ابن عساکر»[۲۵] هر دو روایت کردهاند که مردی به نزد عمر بن خطاب آمد و از او دربارهی طلاق کنیز پرسید. عمر برخاست و با او به جانب انجمنی که در مسجد تشکیل یافته و مردی بلند پیشانی ـ علی(ع) ـ در آن انجمن بود آمد و از آن مرد پرسید: نظر تو دربارهی طلاق کنیز چیست؟ علی(ع) سر بلند کرد و با انگشت سبابه و میانه اشاره فرمود، عمر به آن مرد گفت: کنیز را دو طلاق است، آن مرد گفت: سبحان الله من به نزد تو که امیر مؤمنانی آمدم و تو خود با من به نزد این مرد آمدی و از او پرسیدی و به اشارت او خرسند شدی؟ عمر گفت: آیا می دانی این کیست؟ گفت: نه، عمر گفت: این علی بن ابی طالب است و من گواهی میدهم که از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود:
«لَو أَنَّ السَّماواتِ وَالاَرضَ وُضِعَتْ فی کَفَّهٍ وَ وُضِعَ ایمانُ علیٍّ فی کَفَهٍ لَرَجَحَ ایمانُ علیّ» (همان: ۲۹۹).
ترجمه: براستی که اگر آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه را در کفهای بگذراند و ایمان علی(ع) را در کفهی دیگر، ایمان علی بن ابی طالب بیشتر خواهد بود.
عبدی در این باره سرود:
إنّا رَوَینَا فِی الحَدِیثِ خَبراً إِنَّ إِبنَ خَطَّابِ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا حَیدَرُ کَم تَطلِیقَهٌ بِإِصبَعَیهِ فَثَنَی الوَجهُ إِلَی قَالَ لَهُ: تَعرِفُ هَذَا؟ قَالَ: لا |
یَعرِفُهُ سَایِرُ مِن کَانَ رَوَی فَقَالَ: کَم عِدَّهُ تَطلِیقِ الإِمَا لِلأَمَهِ؟ أُذکُرهُ فَأَومَی المُرتَضَی سَائِلِهِ قَالَ: إِثنَتَانِ و إِثنَتَی قَالَ لَه: هَذَا عَلِیٌّ ذُو العَلا (همان: ۲۹۸) |
ترجمه: ما حدیثی را روایت کردیم که دیگر راویان نیز این خبر را میدانند، مردی به نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: عدّهی طلاق کنیزان چقدر است و او به علی(ع) گفت: ای حیدر بگو عدّهی طلاق کنیزان چقدر است، علی مرتضی با دو انگشت خود اشاره فرمود و عمر روی به جانب سائل کرد و گفت: دو بار میباشد. آنگاه برگشت و به سائل گفت: آیا این مرد را می شناسی گفت نه: گفت این علی بلند مرتبه است.
اعتراف سید حمیری به نبوغ شعری عبدی
ابو داود مسترق سلیمان بن سفیان روایت کرده است که گفت: سید حمیری و عبدی هر دو در انجمنی گرد آمدند و سید چنین سرود:
إِنِّی أُدِینُ بِمَا دَانَ الوَصِیُّ بِهِ و بِالَّذِی دَانَ یَومَ النَّهرَوَان بِهِ |
یَومَ الخریبه مُنقَتِلُ المَحَلِّینَا وَ شَارَکَت کَفَّهُ کَفِّی بِصَفِّینَا (سید حمیری،۱۴۲۰هـ :۱۸۲) |
ترجمه: من در کشتن آنانیکه در خریبه فرود آمدند، با علی وصی هم عقیدهام. نیز به آئین او در روز نهروان همدست و همداستانم.
عبدی گفت: درست نگفتهای، اگر همدست باشی همانند او خواهی بود، چنین مگو بلکه بگو: «و تابَعَت کَفَّهُ کَفِّی» یعنی «دست من بدنبال دست اوست» تا پیرو او باشی نه انباز او. سید پس از این یادآوری و تذکّر عبدی، میگفت: «أَناَ أَشعَرُ النَّاسِ إلَّا العَبدِی» (الأمین، ۱۴۰۳هـ ، ج۹: ۲۶۸) یعنی «من از همهی مردم شاعرترم مگر از عبدی».