مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب چالشها و راه کارها۹۲- قسمت …
1 min read
– حمایت معنوی از مردان و رزمندگانی که به جبهههای جنگ اعزام میکردند.
– مهاجرت از مناطق جنگی و تجربه دیگر محیطهای اجتماعی(مصفا،۱۲۷:۱۳۷۵).
در خصوص چگونگی مشارکت سیاسی زنان در دوران جنگ تحمیلی میتوان به نقشهای متفاوت (نقش مستقیم و غیر مستقیم) آنان در جنگ اشاره نمود:
نقش رزمی- دفاعی زنان: با شروع تهاجم دشمن به شهرهای مرزی، زنان همچون مردان در محورهای مختلف، مشارکت مستقیم داشتند و به انجام فعالیتهای چون به دست گرفتن اسلحه و نگهبانی از مقرهای خواهران، مساجد، محافظت از مهمات، تخلیه کمکهای مردمی و … می پرداختند.
از مهم ترین فعالیت زنان، مبارزه آنان با ستون پنجم دشمن بود. زنان با اشراف خاصی که بر منطقه مسکونی خود داشتند حرکات دشمن را زیر نظر گرفته و اطلاعات جمع آوری میکردند و آنها را در اختیار مقامات ذی ربط میگذاشتند و نقشههای ستون پنجم را خنثی می نمودند. طبق آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی، در طول هشت سال دفاع مقدس از میان زنان بیش از ۴۰۰۰ نفر جانباز و آزاده و تعداد ۴۳۶۳ نفر به شهادت رسیدند.
نقش پشتیبانی زنان: در دوران هشت سال دفاع مقدس، اگرچه بخش عظیمی از درآمد کشور جهت تجهیز جبههها هزینه میگردید اما به لحاظ وسعت میدان جنگ، طولانی بودن مدت درگیری، محاصره اقتصادی، وضعیت نامطلوب اقتصاد داخلی، دولت نمیتوانست تمام هزینههای پشتیبانی جبهه را تقبل نماید لذا مداخله نیروهای مردمیدر امر پشتیبانی جنگ بسیار ضروری بود. در این میان زنان با حضور فعالانه در ستادهای پشتیبانی جنگ نقش مهمی را در این زمینه ایفا نمودند(رحمانیان،۱۹:۱۳۷۶).
ایجاد ستادهای جمع آوری کمکهای مردمیدر مساجد و مدارس، دسته بندی و ارسال انواع نیازمندیهای رزمندگان، تعمیر تجهیزات، بازسازی وسائل و تهیه مواد غذایی برخی از فعالیتهای پشتیبانی زنان از جبهه را شامل میشود.
نقش امدادی زنان: بیمارستانها، نقاهتگاه و وسایر مراکز درمانی و پزشکی در دوران دفاع مقدس، شاهد ایثارگریهای زنان شاغل در حرفههای پزشکی و زنان داوطلبی بود که با گذراندن دورههای کوتاه مدت امدادگری خدمت میکردند(رحمانیان،۵:۱۳۷۶).
در زمینه خدمات امدادی، زنان دو نقش را ایفا میکردند:
– حضور پرستاران و کادر پزشکی در شهرهای جنگی و خطوط مقدم و درمان رزمندگان و حتی اسرای جنگی.
– راهاندازی ستادهای امداد درمان در شهرهای دیگر و تهیه نیازمندیهای دارویی.
نقش فرهنگی- تبلیغی و عاطفی زنان: شاید بتوان مهم ترین نقش زنان در جنگ را نقش فرهنگی آنان دانست. این بخش، هم از حیث گوناگونی فعالیتهای فرهنگی که زنان بدان می پرداختند و هم از نظر تأثیر گذاری دارای اهمیت بود. نمود عینی این تأثیر گذاری در موارد ذیل مشاهده میشود:
– حضور در عرصههای فرهنگی، تبلیغ، تجلیل و تکریم مقام شهیدان، عیادت از مجروحان و سرکشی به خانواده شهدا و اسرا، مقابله با شایعات وعوامل تخریب روحیه، مقابله با منافقان و ضد انقلابیون، شرکت یکپارچه در تشییع پیکر شهیدان و محافل بزرگ داشت یاد و خاطره آنان.
– راهاندازی کاروانهای زیارتی برای تقویت روحیه رزمندگان.
– اشاعه فرهنگ صبر در مقابل شهادت، مجروحیت و اسارت عزیزان و تحمل دوری آنان برای خانواده رزمندگان.
– تقبل سهم تربیت مردان در قبال فرزندان.
– انجام ازدواجهای آگاهانه با هدف پشتیبانی از انقلاب و زمینه سازی برای حضور بیش تر مردان در جنگ و تقویت روحیه آنان
– پوشش دادن اخبار مربوط به جنگ در قالب انجام فعالیتهای خبر نگاری و رسانه ای(مافی،۶۶:۱۳۷۶)..
در مجموع نقش آفرینی زنان متناسب با توان مندی آنان بوده است. گاه به شهرهای درگیر در جنگ می رفتند (که این همان نقش مستقیم زنان در جنگ میباشد) و فعالیتهای گوناگون انجام میدادند و گاه در منزل سعی در تأمین نیازمندیهای رزمندگان داشتند و گاه مشارکت آنان در جنگ در قالب سوژههای مطالعاتی صورت میگرفت. آنجا که به ساختن ماکتهای عملیاتی، رزمی و آموزشی می پرداختند. این ماکتها در منطقه عملیاتی کاربرد حساسی داشتند و عملیاتهای بسیاری روی آنان پیاده میشد که این خود در سرنوشت عملیاتها بسیار مؤثر واقع میگردید.
بدین ترتیب حادثه جنگ تحمیلی در کنار انقلاب اسلامی، عرصه دیگری را برای حضور زنان در مسائل سیاسی و اجتماعی باز کرد و زنان بدین گونه و با حمایت از جبهههای جنگ پا به عرصه عمومی جامعه نهادند و این زمینهای شد هم برای تثبیت جایگاه اجتماعی آنان و هم وارد شدن به عرصه مسایل سیاسی و مشارکت در تصمیم گیریهای کلان جامعه.
در کنار مطالب ذکر شده میتوان به برخی از سطوح مشارکت سیاسی زنان از زمان انقلاب به بعد در دوسطح توده و نخبگان نیز اشاره نمود:
۱- مشارکت سیاسی زنان در سطح توده که شامل: شرکت آنان در انتخابات ادواری، شرکت در راه پیماییها، شرکت در گروهها، انجمنها و فعالیتهای بسیج و شرکت و حضور در جنگ تحمیلی بوده است.
۲- مشارکت سیاسی زنان در سطح نخبگان نیز شامل: نمایندگی مجلس شورای اسلامی، سهیم بودن در بخش مجریه سیاسی و خدمات اداری، ملی و بین المللی و همچنین همکاری با قوه قضاییه بوده است(مصفا،۳۸۴:۱۳۷۳-۳۸۰).
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |
۳-۲-۳ تغییر فرهنگ سیاسی[۴۹] در ایران پس از انقلاب:
فرهنگ سیاسی، نظام عقاید تجربی، نمادهای معنوی و ارزشهایی است که شرایط پدید آمدن فعالیت سیاسی را تعریف میکند”(فارسون و مشایخی،۲۰:۱۳۷۹).
در نظامهای سیاسی دست کم دو نوع فرهنگ سیاسی وجود دارد: فرهنگ سیاسی نخبگان و فرهنگ سیاسی توده.
فرهنگ سیاسی نخبگان[۵۰]: این نوع از فرهنگ سیاسی با امتیازات، احساسات و الگوهای رفتاری کسانی سرو کار دارد که درون نظام سیاسی از کارویژه استخدام سیاسی به نقش فعالی دست یافتهاند و بر برون دادهای نظام تأثیر مستقیم دارند.
فرهنگ سیاسی توده[۵۱]: این نوع از فرهنگ نیز، از ایستارها و سمت گیریهای مردم به عنوان یک کل در قبال سیاست تشکیل میشود که برون دادهای نظام را به شکل مهمیدر کنترل خود ندارند.
در واقع آنچه فرهنگ نامیده میشود، حاصل تعامل میان چهار عنصر، فرهنگ توده، فرهنگ نخبگان، تجربه سیاسی – تاریخی ملت و ساختارهای سیاسی حاکم است(نفیسی،۱۷۷:۱۳۷۹).
با توجه به مطالب ذکر شده قابل اذعان است که فرهنگ سیاسی ایران در دوران قبل از انقلاب اسلامی، متأثر از منابع گوناگونی بوده است. از جمله: موقعیت تاریخی، موقعیت جغرافیایی، موقعیت اقتصادی، بافت جمعیتی، سایر ایدئولوژیها و ادیان، کانون تربیتی خانواده و تداوم نظام سیاسی استبدادی که هر یک از این منابع به نحوی بر شکل گیری و تداوم فرهنگ سیاسی محدود- تبعی در جامعه ایران تأثیر داشتهاند(آل غفور،۳۸:۱۳۸۰). ضعف فرهنگ سیاسی ایران و سطح نازل تحقق فرآیند جامعه پذیری سیاسی در سطح نخبه و توده و برخی نهادهای حکومتی، زمینههای رقابت سیاسی سالم را از بین برد و در نتیجه بسیاری از فرآیندهای رقابتی و کنشهای سیاسی در ایران، خصلتی غیر مسالمت آمیز داشته است که موجبات آسیب پذیری وفاق اجتماعی و همبستگی ارگانیک را فراهم آورده و همچنین مانع از تحقق مشارکت سیاسی مؤثر شهروندان به طور عام و زنان به طور خاص گردیده است.
در نتیجه وجود چنین فرهنگی(فرهنگ سیاسی محدود- تبعی) هیچ گاه به صورتی نهادین و مستمر، فضای دموکراتیک، کثرت گرا و متساهلی در ایران شکل نگرفته است که زمینهای برای ورود زنان به عرصههای سیاسی و اجتماعی جامعه شود. از طرفی، ساختار سیاسی متصلب حاکم، نه تنها درصدد تحول این فرهنگ و فراهم نمودن زمینه مشارکت و رقابت گروهی، قومی، فرهنگی، تمدنی و نیز مساعد نمودن زمینه برای نقش آفرینی زنان در زندگی و سرنوشت خویش نبوده؛ بلکه خود به باز تولید آن پرداخته است.
با وقوع انقلاب اسلامی ایران انتظار می رفت تحول در فرهنگ سیاسی و رفع موانع مشارکت (برای زنان) و رقابت سیاسی مندرج در چنین فرهنگ غیر دموکراتیکی در اولویت اقدامات حاکمان و نخبگان حکومتی قرار گیرد. در چنین فضایی تحت تأثیر دو متغییر، یکی نقش مذهب و دیگری تأکید برجستگان فکری و دینی بر نقش مردم، نوع فرهنگ سیاسی دگرگون شد. در زمینه مردم گرایی از یک طرف برجستگانی مانند امام خمینی، آیت الله مطهری، آیت الله طالقانی و شریعتی نقش محوری داشتند. از طرف دیگر حوادث بین المللی نظیر انقلاب کوبا، الجزایر و ویتنام نیز در تغییر فرهنگ سیاسی مردم ایران پس از انقلاب نقش داشتند. فرهنگ سیاسی جدید در ایران پس از انقلاب، حاصل نوعی فرهنگ سیاسی تبعی- مشارکتی است که در این فرهنگ سیاسی جدید عناصری وجود داشته که مشارکت را به شدت تشویق میکند(شریف، ۱۱۶:۱۳۸۰).
تحت تأثیر این نوع از فرهنگ، آن گروه از مردم و تودههای نا آگاه سیاسی که نه انگیزهای برای مشارکت داشتند و نه شناختی از مواضع و گرایشهای حزبی به فعالیت در امر سیاست مشتاق شدند(کاظمی،۱۰۵:۱۳۷۶). از طرفی انقلاب اسلامی ایران سبب گردید تا ساختار نظام بر اساس حضور و مشارکت مردم معنا پیدا کند.
یکی از مهم ترین تحولات صورت گرفته در فرهنگ سیاسی ایران بعد از انقلاب، افزایش نقش و حضور زنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی میباشد. همچنین از دیگر شاخصهای فرهنگ سیاسی مشارکتی و حرکت در مسیر توسعه سیاسی در جوامع، نوع نگاه حکومتها به حضور زن در عرصههای مختلف جامعه میباشد. هر چه حضور زنان در اجتماع فعال تر و مؤثرتر باشد، کشور پیشرفته تر و توسعه یافته تر خواهد شد. بطور مسلم میزان نقش و مشارکت زنان در جامعه به ویژه در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تا حد زیادی وابسته به برخورد و نگرش جامعه به زن میباشد. با توجه به ضرورت حضور و مشارکت حقیقی زنان در عرصههای مختلف فعالیت بالاخص در زمینه مشارکت سیاسی، برای تحقق جامعه مدنی، رشد و بالندگی جمعیت بانوان کشور، تسریع فرآیند توسعه و محقق شدن عدالت اجتماعی چنانچه با زنان به عنوان نیروی فعال و سازنده نگریسته شود قطعاً تأثیر بسیاری در روند توسعه و افزایش کمی و کیفی نیروی انسانی آن جامعه خواهد داشت.
از آن جایی که زنان در ساختار جمعیتی کشور ایران، حدود ۴۹ درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، نمیتوان نقش آنان را در توسعه کشور نادیده گرفت. این نکته قابل ذکر است که نوشتههای اسلامی نیز به حقوقی که زن در سایه اسلام به دست آورده است اعتراف دارند اگرچه تعدادی از این مکتوبات از مفهوم تقسیم کار اجتماعی دفاع کردهاند. به این معنا که عرصه حضور زن در خانواده است ولی وقوع انقلاب اسلامی ایران با تغییر فرهنگ سیاسی دوران قبل، موجب تجدید نظر در بسیاری از این دیدگاهها و سمت گیری مردم نسبت به نظام سیاسی شد و مخصوصاً زنان ایرانی خواهان آن شدند که در مراحل مختلف برنامه ریزی و تصمیم گیریهای را
هبردی و کلان ملی حضور جدی و فعال داشته باشند. هرچند این مسأله نیز قابل تأیید است که هنوز سطح مشارکت سیاسی زنان در حدی قابل قیاس با مردان نیست اما به طور کلی و در مقایسه با دوران قبل از انقلاب، مشارکت سیاسی زنان سیری صعودی داشته است که تغییر فرهنگ سیاسی یکی از مهم ترین ملاکهای تأثیر گذار در این امر بوده است.
در کنار تغییر فرهنگ سیاسی در ایران پس از انقلاب، میتوان از روند تکثر گرایی فرهنگی و شیوع اندیشه جهانی شدن سخن گفت. اولین نگرشها به پدیده جهانی شدن از جانب حکومتهاشمی رفسنجانی و با ظهور کارگزاران سازندگی آغاز شد. دولت سازندگی در حوزه سیاسی بر اهمیت نهادهای دموکراتیک مذکور در قانون اساسی و مشارکت و نقش مردم (اعم از زن ومرد) در کنار ولایت فقیه و محدودیت نهاد ولایت فقیه به قانون اساسی تأکید کرد. فرآیند دموکراتیزاسیون و پیدایش فرهنگ سیاسی دموکراتیک در ایران که تا سالهای اولیه دهه ۷۰ خورشیدی غیر فعال و کند بود، در دهه ۱۳۷۰ در نتیجه گسترده شدن محمل اجتماعی و فشارهای فرآیند جهانی شدن واکنش مثبت تری از خود نشان داد( بشیریه،۱۸۷:۱۳۸۱).
از آن جایی که فرهنگ سیاسی مشارکتی ارتباط زیادی با جامعه مدنی دارد، بحث از جامعه مدنی، آزادیها و حقوق انسانی در مطبوعات و محافل فکری از همان دوران سازندگی به بعد آغاز شد و شدت یافت و در نهایت در گفتمان سال ۱۳۷۶ به گفتمان رایج سیاسی تبدیل شد و افکار عمومی را به خود جلب کرد(بشیریه،۱۷۴:۱۳۸۱). بدین ترتیب در سایه تغییر فرهنگ سیاسی محدود- تبعی به فرهنگ سیاسی تبعی- مشارکتی و شکل گیری جامعه مدنی در سایه تحولات جهانی و پارهای تحولات ساختاری درونی در ایران پس از انقلاب در زمینه فرهنگی، گفتمانی غالب شد که به مسألی چون نقش زنان در امر سیاست، اصالت دادن قانون به برابری و عدالت اجتماعی، جلوگیری از ارادههای تحمیل گرایانه خودسرانه به زنان و تقویت جامعه مدنی تاٌکید داشت.
بنابراین از دوران خاتمی به بعد، فراگیر شدن گفتمان کثرت گرایی فرهنگی در سطح جهان، نوع نگاه به شهروندان به ویژه اقلیتها، قومیتها و زنان را در نزد بخشی از حاکمان ایرانی تغییر داد و تلاشهایی از جانب دولت و مجلس برای احقاق حقوق شهروندان زن و واگذاری پارهای از امور به زنان و حضور فعال آنان در امر سیاست انجام شده است.