مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب چالشها و راه کارها۹۲- قسمت …
1 min read
فرهنگ سیاسی ایران در طول تاریخ خود همواره با کاستیهایی روبه رو بوده است که هنوز این کاستیها در فرهنگ کنونی جامعه نیز رایج میباشد. سریع القلم با توجه به نتایج پژوهش خود، این ویژگیهای فرهنگی را در سه دسته طبقه بندی کرده است:
– سطح فردی با خصوصیاتی چون: منفی بافی، غرور کاذب، کم فکر کردن، ضعف در هنر گوش کردن به دیگران، احساسی و هیجانی بودن فرد، تفاوت قابل ملاحظه میان ظاهر و باطن و فرصتهای بسیار محدود برای رشد فرد.
– سطح ماهیت روابط میان شهروندان با خصوصیاتی چون: بی اعتمادی، ضعف در فراگیر شدن شایسته سالاری، احترام قائل نبودن واقعی برای دیگران، نگاه ابزاری به دیگران، ضعف پی گیری اهداف جمعی، آشنا نبودن با قواعد رقابت، نپذیرفتن تفاوتهای یکدیگر، ظرفیت محدود در فهم منافع، تمایل به آزار، تحقیر و تخریب دیگران.
– سطح ساختارها: این سطح شامل فرهنگ عمومی غیر عقلانی، دولتی بودن نظام اقتصادی و بی ثباتی نظام اجتماعی است(سریع القلم،۱۶۶:۱۳۸۹-۱۶۵).
باید اضافه نمود که جامعه ایران معاصر در مرحله گذار از جامعه سنتی به جامعه متجدد قرار دارد. فرهنگ سیاسی ما نیز به تبعیت از این مرحله گذار میان دو شکل متضاد فرهنگ تبعی و فرهنگ مشارکتی به سر میبرد. از این رو در جامعه ایران دو شکل متناقض اشکال ساخت پاتریمونیالیستی و ساخت دموکراتیک در کنار یکدیگر قرار میگیرند و روی هم افتادن لایههای فرهنگی گاه متضاد منجر به نابسامانی فرهنگ سیاسی در جامعه ایران گردیده است. فرهنگ سیاسی به این معنا میتواند در عین مدرن بودن، غیر مدرن و در عین سیاسی بودن، غیر سیاسی نامیده شود. برای پایان بخشیدن به این درهم تنیدگی فرهنگی و ایجاد شرایط اولیه کنونی برای دگرگونی و تحول در زندگی سیاسی ناگزیر باید به عناصر و مؤلفههای فرهنگ سیاسی ایران که خود عامل بازدارنده مهمیدر مشارکت سیاسی زنان میباشد پرداخت.
در خصوص اهمیت فرهنگ سیاسی در هر جامعه میتوان گفت که فرهنگ سیاسی در هر جامعهای بسترساز یا خاستگاه اصلی مشارکت سیاسی میباشد. در واقع فرهنگ سیاسی، محصول تاریخ جمعی یک نظام سیاسی و تاریخ زندگی افرادی است که آن نظام را می سازند(پای،۳۹:۱۳۷۰) و تمامیکنشها و رفتارهای فردی و اجتماعی را جهت میدهد و لاجرم بعد سیاسی رفتار انسان را هم تحت تأثیر قرار میدهد(نقیب زاده،۲۰:۱۳۸۰).
فرهنگ سیاسی مجموعه نگرشهایی است که به فرآیندها و زندگی سیاسی شکل میبخشد. در واقع ماهیت نظام سیاسی و نوع تصمیمات سیاسی ای که در هر مرحله فرآیند سیاسی گرفته میشوند از نگرشها، ارزشها، بینشها، ایدئولوژیها و الگوهای رفتاری موجود در جامعه تأثیر می پذیرد(بشیریه،۵۹:۱۳۷۲).
به طور کلی فرهنگ سیاسی یک کشور از ایستارهای مشخصهی جمعیت آن کشور نسبت به ویژگیهای عمده نظامهای سیاسی- اجتماعی که در درون مرزهای آن کشور وجود دارد، سرشت رژیم، تعریف شایدها و نشایدهای حکومت و نقش مشارکتهای فردی و اتباع حکومت تشکیل می یابد(عالم،۱۱۳:۱۳۸۳).
تحلیل تعریفهای گفته شده از فرهنگ سیاسی این نتیجه را به بار می آورد که فرهنگ سیاسی دارای اجزای معینی است که در عرصه جامعه شناسی جایگاه برجستهای دارد. این اجزا عبارت اند از: ارزشها و باورها، ایستارها ی احساسی مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان. بنابراین فرهنگ سیاسی یک کشور را میتوان مجموعهای از نگرشهای مشخص افراد یک جامعه نسبت به نظام سیاسی – اجتماعی که در درون آن زندگی میکنند تلقی نمود. نکته مهم در رابطه با فرهنگ سیاسی این است که فرهنگ سیاسی پدیدهای ایستا نیست بلکه میتواند به واسطه تأثیر ساختار حکومت، جامعه پذیری و تغییر نسلها دچار دگرگونی شود. بنابراین فرهنگ سیاسی پدیدهای پویا است.
علی رغم تفاوتهای ظاهری در تعاریف ارائه شده از فرهنگ سیاسی، موارد زیر را میتوان به عنوان وجه مشترک در تمامیتعاریف موجود در نظر گرفت. این موارد به شرح زیر میباشد:
– فرهنگ سیاسی حالتی روان شناختی و انباشتی دارد که در تاریخ هر نظام به وجود می آید.
– در هر جامعهای با خرده نظامهای فرهنگی روبه رو هستیم؛ اما در مجموع میتوان یک فرهنگ سیاسی مسلط را شناسایی کرد که جهت گیری کلی افراد آن جامعه را نسبت به سیاست و حکومت نشان میدهد.
– دو وجه عقلانی و احساسی آدمیدر فرهنگ سیاسی به هم آمیختهاند ولی نسبت آنها در هر فرهنگ سیاسی فرق دارد.
– هر فرهنگ سیاسی که متکی بر خصایص فرهنگی جامعه مورد مطالعه است، شاکله رفتار سیاسی افراد را می سازد(عیوضی،۲۱:۱۳۸۵-۲۰)
اهمیت فرهنگ سیاسی در واقع در این نکته نهفته است که با مطالعات مربوط به توسعه ارتباط تنگاتنگی دارد. نظام سیاسی متمایز از دیگر نظامها نه تنها بر پایه ساختارها بلکه به واسطه فرهنگ سیاسی موجود در آن تفاوت می یابد. دانشمندان توسعه سیاسی تشخیص دادهاند که نمیتوانند پدیده توسعه سیاسی را در کشوری توضیح دهند مگر این که بتوان فرهنگ سیاسی آن کشور را توضیح داد(عالم،۱۱۶:۱۳۸۳). از طرف دیگر در کنار اهمیت فرهنگ سیاسی در جامعه ایران پس از انقلاب، مهم ترین شکاف جامعه ایران معاصر نیز شکاف فرهنگی یا تمدنی میباشد. تمدن و فرهنگ ایران از روی هم سوار کردن سه لایه تمدنی تشکیل شده است:
تمدن و فرهنگ ایران قدیم
تمدن و فرهنگ اسلامی
تمدن و فرهنگ غربی.
وجود این شکاف ذهنی آشتی ناپذیر مانع پیدایش تساهل لازم برای مشارکت و رقابت سیاسی میشود. بنابرای
دانلود متن کامل این پایان نامه در سایت abisho.ir |
ن چند پارگی فکری و فرهنگی از مهم ترین موانع توسعه سیاسی به معنی گسترش مشارکت و رقابت سیاسی مسالمت آمیز میباشد(بشیریه،۵۶:۱۳۸۸-۵۵) که در نهایت در این وضعیت نهادها و رویههای حکومتی ارزش و ثبات لازم را پیدا نمیکنند. مشارکت، رقابت و نهادینه کردن زندگی سیاسی و کاستن از خصلت اجبار آمیز حکومت به موفقیت در تقلیل چند پارگیها و خنثی کردن آثار آنها در زندگی سیاسی بستگی دارد. در مقابل نادیده گرفتن علائق و ارزشهای خرده فرهنگها موجب گسترش بی تفاوتی سیاسی شده و به کاهش علائق عامه شهروندان از جمله زنان به امور عمومی و سیاسی میگردد.
درکنار این چند پارگی فکری و تمدنی، دکتر ازغندی نیز معتقداست که فرهنگ سیاسی ایران معاصر دارای خصوصیاتی است که برای گشایش در زمینههای دیگر ابتدا باید کار را از نقد فرهنگ سیاسی شروع نمود. ایشان، فرهنگ سیاسی را به عنوان بخشی از فرهنگ اجتماعی، مجموعهای از نگرشها و جهت گیریهای یک ملت نسبت به نظام سیاسی، نخبگان قدرت و قدرت سیاسی میداند که در تطور تاریخی و در ارتباط با رویدادهای مختلفی که در درون جامعه رخ میدهد شکل گرفته و میزان رابطه مردم را با سیاست و قدرت فائقه تعیین میکند(ازغندی،۷۴:۱۳۸۵-۷۳).
وی در کنار تعریف خاص خود از فرهنگ سیاسی، فرهنگ سیاسی ایران را پاتریمونیالیستی دانسته و خصایص زیر را برای آن بر میشمارد:
سلطه پذیری، تسلیم طلبی، هم رنگ جماعت شدن، تملق گویی، بی اعتمادی، سیاست گریزی، خود سانسوری، سوء ظن، بی خویشتنی سیاسی، توهم توطئه، بی اعتمادی به قانون و ترس از حکومت(ازغندی،۸۷:۱۳۸۲).
در کنار مطالب ذکر شده، ضروری است تا از ویژگیهای فرهنگ سیاسی ایران معاصر و عوامل مؤثر بر آن به شرح زیر یاد نمود:
– ایران کشوری متکثر است. در این سرزمین مردمانی با نژادها، زبانها، ادیان و مذاهب مختلف زندگی میکنند. تأثیر این چند گونگی، زایش حوزههای فرهنگی متنوع و متعدد در قلمرو جغرافیا است.
– یکی از عوامل تأثیر گذار بر شکل گیری فرهنگ سیاسی ایران، انقطاع تاریخی است.
– فرهنگ سیاسی ایران تا صد سال پیش از دو سرچشمه تغذیه میشده است:
یکی باورهای دینی و دیگری هنجارهای اجتماعی و سنتهای قومی و قبیله ای. طی یک صد سال اخیر پیدایش و گسترش تمدن غربی، فرهنگ سیاسی ما را دچار بحران نموده است که همان طور که پیشتر توضیح دادیم. این بحران سبب گردیده که جامعه ایران معاصر در دوران گذار به سر برد.
– فرهنگ سیاسی ایران معاصر ترکیب پیچیده و خاصی دارد که معلول تلاش فرهنگهای بزرگ و متنوع است و آثار مهمی در ساختار سیاسی جامعه دارد. ویژگی جامعه ایران را همزیستی سه فرهنگ عمده ملی- دینی و غربی دانستهاند(وثوقی،۱۰:۱۳۸۹).
درذیل مطالب گفته شده باید اضافه نماییم اگرچه در ایران پس از انقلاب، مشارکت سیاسی زنان نسبت به دوران پیش از انقلاب افزایش یافته است لذا این فزونی به این معنا نیست که زنان در این دوره به مشارکت سیاسی از نوع رقابتی دست یافتهاند چرا که فرهنگ سیاسی تبعی و همچنین وجود نوعی رابطه فرادستی و فرودستی در جامعه ایران پس از انقلاب مانع رسیدن زنان به مشارکت سیاسی رقابتی گشته است. لازم به ذکر است که این امر در جامعه پذیری سیاسی ریشه دارد و به واسطه ساخت و رابطه قدرت سیاسی تشدید شده است(بشیریه،۵۷:۱۳۸۸).
۴-۱ فرهنگ سیاسی تبعی به عنوان مهم ترین چالش فرا روی مشارکت سیاسی زنان در ایران پس از انقلاب:
در زیر به برخی از مؤلفههای فرهنگ سیاسی تبعی( به عنوان چالش فراروی مشارکت سیاسی زنان که در ایران قبل از انقلاب وجود داشته و در دوران پس از انقلاب همچنان قابل مشاهده میباشد) اشاره خواهیم داشت:
۴-۱-۱ فرهنگ آمریت:[۶۸]
فرهنگ سیاسی در ایران همواره فرهنگ آمریت بوده است. این فرهنگ ریشه در تاریخ استبداد شرقی دارد (امینی،۸۹:۱۳۹۰). بر اساس فرهنگ سیاسی آمریت، قدرت پدیدهای رمز آلود تلقی میشود. در چنین فرهنگی فرد میکوشد تا به هر نحو ممکن رضایت حاکم را به دست آورد و به حریم او نزدیک شود و بدین سبب فضای فرصت طلبی، چاپلوسی و کلبی مسلکی سیاسی گسترش می یابد و لیاقت سالاری جای خود را به ارادت میدهد. فرهنگ سیاسی آمریت، همواره در طول تاریخ بر ایران زمین سایهانداز بوده است و واکنشی به رفتار خودکامه صاحبان قدرت و پادشاهان مستبد تلقی میشود.
در فرهنگ سیاسی آمریت اگر هم اطاعت انقیادی دیده شود نه از سر اعتماد بلکه از سر ترس و وحشت است. فرهنگ سیاسی تابعیت اگرچه ریشههای عمیق و گستردهای دارد اما خود به وسیله نوع رابطه عمودی و شیوه اعمال قدرت، حفظ یا تقویت میشود.
بیشک فرآیند جامعه پذیری اولیه در ایران در پیدایش و تقویت فرهنگ تابعیت بسیار مؤثر است(بشیریه،۷۹:۱۳۷۵). در تاریخ ایران معاصر، انقلاب مشروطه مبین پایان یافتن عصر فرهنگ آمریت و پاتریمونیالسم سنتی است. با آن که هدف صاحبان اندیشه انقلاب مشروطه مبین تحدید قدرت حاکم و استقرار نظام مردم سالاری بود اما سیر تحولات جریان مشروطه به سوی دیگر سوق یافت. وضعیت تاریخی ایران و شرایط توسعه اقتصادی و اجتماعی آن نه تنها فرهنگ سیاسی مسلط را دچار تحول بنیادین نکرد؛ بلکه دلایل دیگری برای تقویت فرهنگ سیاسی آمریت به دست داد. پس از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران شاهد عصر نئو پاتریمونیالیسم و ظهور دولت مطلقه مدرن هستیم که فرهنگ سیاسی آمریت همچنان مقوم این عصر بوده است.
با وقوع انقلاب اسلامی ایران بستری فراهم شد تا فرهنگ سیاسی محدود– تبعی به فرهنگ سیاسی محدود- مشارکتی تبدیل گردد(رزاقی،۲۰۶:۱۳۷۵) اما علی رغم این مطلب، از آن جایی که فرهنگ سیاسی آمریت بر سه رکن نظام سنتی خانواده، نظام آموزش و نظام سیاسی استوار میباشد که هر کدام به نوبه خویش حاصل فرهنگ ضد انتقادی، ضد چند جانبه گری و استبدادی هستند که این سه نظام به طور کلی به حفظ و بقای یکدیگر یاری می رسانند. این در حالی است که تمام تلاش اندیشه وران ایران پس از انقلاب، برای در هم شکستن فرهنگ آمریت بر روی تحول نظام سیاسی متمرکز گردیده است و تلاش جدی از سوی آنان برای تحول نظام خانواده و نظام آموزش صورت نگرفته است و این امر منجر به عقیم ماندن تلاش و مساعی آنان در این زمینه گردیده است. طوری که نحوه برخورد رئیس خانواده چنین روحیهای را در افراد دمیده است که هر کدام از اعضا در برابر اعضای قوی تر مطیع (مثلاً زن در برابر شوهر در مسایل سیاسی مطیع امر او خواهد بود و به همان کاندیدی رأی خواهد داد که همسرش رأی میدهد) و در قبال افراد کوچک تر و ضعیف تر حاکم و آمر است(آل غفور،۴۹:۱۳۸۰).
به طور کلی وجود چنین فرهنگی از توانایی زنان در همکاری و اعتماد کردن به دیگران میکاهد و رفتار سیاسی آنان آمیزهای از انفعال، کناره گیر ی، اعتراض سرپوشیده و ترس میشود(امینی،۸۹:۱۳۹۰).
۴-۱-۲ بی اعتمادی سیاسی[۶۹]:
بی اعتمادی سیاسی یکی از مؤلفههای فرهنگ سیاسی معاصر را تشکیل میدهد. فرهنگ سیاسی ایران در طول تاریخ معرف این نکته است که دایره اعتماد میان افراد و به تبع آن نهادها، سازمانها و مؤسسات بسیار اندک و محدود است. در چنین فضایی، شهروندان خود را در برابر دولت تنها تصور میکنند چرا که نهادها و سازمانهای واسط که از حقوق و منافع او در برابر قدرت و ابزارهای قدرت حمایت کند یا وجود ندارد یا دائمی نیستد. در چنین حالتی استقلال فردی وجود ندارد و وجدان جمعی دایره وجدان فردی را محدود می سازد(سریع القلم،۵۳:۱۳۸۹). بر خلاف بی اعتمادی سیاسی، احساس اعتماد متقابل میان مردم و ساختار قدرت، زمینه را برای مشارکت جدی مردم فراهم آورده و پایههای اقتدار مشروع سیستم و ساختار رسمی قدرت را فراهم می آورد(محمدی،۲۱۲:۱۳۸۶). بنابراین بی اعتمادی سیاسی پایههای مشروعیت سیستم را ضعیف میکند.