جستجوی مقالات فارسی – موانع تحقق بازاریابی سبز در صنعت بیمه ایران- قسمت ۱۶
1 min read
ما به نوعی بازاریابی احتیاج داریم که خوب کار کند نه این که فقط ظاهر خوبی داشته باشد. ما متوجه شده ایم که برای مقابله با فاجعه گرم شدن کره زمین و تغییرات جوی ضروری است که دست به اقدامات و تغییرات بنیادین و قاطع
بزنیم . به عبارت دیگر “نتایج سبز”باید تغییرات اساسی و عمده به همراه داشته باشد و نه تغییرات تدریجی .
فکر استفاده از (سبز و فرهنگی) رفتار و کردار خوب ممکن است به نظر مشکوک برسد ;ولی اجازه دهید این موضوع را روشن کنیم که بازاریابی سبز وبازاریابی برای کالاهای سبز دو مقوله جدا بوده و باید از یکدیگر تفکیک شوند.بازاریابی برای کالاهای سبز بیشتر کارهائیست که موسسات خیریه یا دولتها یا موسسات غیر دولتی انجام می دهند. هنگامی که تجارتهایی را بررسی می کنیم که روی مسائل خاص سبز و همچنین تغییر محتوای فرهنگی (و در بعضی موارد حتی در قوانین آن بازار )تاثیر گذاشته اند متوجه می شویم که معمولا از نظر اقتصادی نیز فوق العاده موفق هستند.شرکت بادی شاپ(تا زمانی که آنیتا رادیک در آنجا حضور داشت )یک نمونه بارز این موضوع به شمار می آمد. درست است منتقدینی بودند که می گفتند پولدار شدن موسسان این شرکت به نوعی”خطا” بوده است ولی شخصا نمی توانم اشخاص دیگری را نام ببرم که توانسته باشند از سرمایه و نفوذ و قدرت خود به این خوبی استفاده کرده باشند. (جان گرنت، ۲۰۰۵،ص۷۸). ۲۱-۲- بازاریابی سبز به عنوان یک فلسفه رایج
فعالیتهای کسب و کار شامل عملیات بازاریابی دارای اثر مهلکی بر اکوسیستمهای سیاره میباشند. با این حال، اتخاذ روشهای کسب و کار پایدار میتواند راهحلهایی برای بسیاری از این مشکلات با تعیین این امر ارائه کند که مدیران دارای آموزش پیشنیاز و انگیزش برای اجرای چنین روشهایی میباشند. بازاریابی پایدار یک روش کلی و یکپارچه است که تاکید برابری بر پیامدهای زیستمحیطی، تساوی اجتماعی و اکونومیکی در توسعه استراتژیهای بازاریابی وضع میکند. از سوی دیگر بازاریابی سبز، پیامدمحور است و بر بعد زیستمحیطی پایداری تاکید میکند. با این وجود نظریه بازاریابی سبز دانش باارزشی در مورد روشهای پایدار زیستمحیطی ارائه میکند . بازاریابی سبز همانند پاسخی به پیامد در حال رشد حالت زیستمحیط ایجاد شده است که دارای اثر زیادی بر رفاه جامعه میباشد. بازاریابی سبز یک فرایند مدیریت کلی است که مسئول شناسایی، پیشبینی و رضایت نیازهای مشتریان وجامعه به شیوهای سودآور و پایدار میباشد. متاسفانه با وجود اینکه گراندی و زاهیرا بیان میکنند، اکثریت افراد بر این باورند که بازاریابی سبز صرفاً به ارتقاء یا تبلیغات محصولات با مشخصههای زیستمحیطی و معیارهایی نظیر بدون فسفات، قابل بازیافت و محیطزیستدوستانه اشاره میکنند. معیارهای فوقالذکر، ادعاهای بازاریابی سبز هستند در حالی که بازاریابی سبز یک مفهوم گستردهتر است که میتوان آن را به کالاهای مصرفکننده، کالاهای صنعتی و حتی خدمات اعمال کرد. در این مطالعه، تمرکز بر خدمات میباشد و نظریه بازاریابی سبز بر نظریه بازاریابی خدمات در بخشهای زیر اعمال میشود.
گراندی و زاهیرا محیط طبیعی را به عنوان جزئی مهم از محیطهای بازاریابی شرکتها مشاهده میکنند و متعاقباً بازاریابی مدرن بایستی محیطگرا باشد.
این امر مشخصاً بر مراکزی که در آنها محیط طبیعی قطعاً بخش مهمی از خدمات میباشد، اعمال میشود. اجرای فلسفهی پایدارسازی در روشهای پایدارسازی به احتمال قوی مستلزم تغییری در گرایش از کوتاهمدت به بلندمدت و همچنین تغییرات در فرهنگ شرکتی میباشد. علاوه بر این، بازاریابی سبز ابزار پیچیدهای است که بایستی در تمام زمینهها و فعالیتهای سازمانی ترکیب شود تا به صورت موفقیتآمیزی اجرا شود و مزایای طولانیمدت حاصل شوند. سبز کردن فعالیتهای بازاریابی شامل اصلاح محصول نمونه، تغییرات فرایند تولید، تغییرات بستهبندی و همچنین اصلاح تبلیغات میباشد که اجزاء ترکیب بازاریابی هستند.
برطبق تعریف گراندی و زاهیرا: «بازاریابی سبز یا زیستمحیطی متشکل از تمام فعالیتهای طراحی شده برای تولید یا تسهیل هر تبادل موردنظر برای برآوردهسازی نیازهای انسانی یا خواستهها به گونهای میباشد که برآوردهسازی این نیازها و خواسته با کمترین اثر مهلک بر محیط طبیعی رخ دهد». مفهوم آنها بر این مبنا که بازاریابی سبز بایستی به دنبال بحداقلرسانی ضرر زیستمحیطی باشد ضرورتاً آن را حذف نمیکند، با این حال مهم است زیرا با ایجاد آنها، مصرف انسان ماهیتاً برای محیطزیست طبیعی مخرب است. در حالی که بعید نیست که مصرف انسان کاهش یابد بجای اینکه زمان افزایش رفاه انسان، رشد کند و افراد بیشتری درخواست خدمات تفریحی کنند با این حال روشهای پایدارتر برای برآوردهسازی این نیازها موردنیاز میباشند.
وندر زوان و بامرا مفهوم خدمات کارامد اقتصادی را در تطبیق نظریه بازاریابی خدماتی در توسعه خدمات سبز، استفاده میکنند. هدف بازاریابی سبز یا خدمات کارامد اقتصادی، ایجاد ارزش اضافی برای مصرفکنندگان و کاهش اثرات زیستمحیطی میباشد. برای خدمات، کاهش اثرات زیستمحیطی به ویژه در طراحی فرایند خدماتی شامل شده است. به عنوان مثال ارزش اضافی ایجاد شده ممکن است هنگام افزایش راندمان تله اسکی به جای ایجاد یک مورد جدید، ماهیتاً دست نخورده باقی بماند. به طور مشابهی، تله اسکی کارامدتر برای مشتریان به معنای زمان صرف شده کمتر در ارتفاعات و کاهش مصرف انرژی همزمان باشد.
برطبق نظر گارسیا روسل و مویسندر مهم است تا ارزشها و درکهای ضمنی در مورد اخلاق که صحبت در مورد پایداری در سازمانها را هدایت و محدود میکنند و مشروعیت برای سیاستهای مدیریتی ارائه میکنند را شناسایی کرد. علاوه بر این، بازاریابی پایدار بایستی به عنوان فرایندی اجتماعی مشاهده شود که شامل بازیگران اخلاقی میباشد. مصرفکنندگان دارای اثری بر محیطزیست میباشند . برطبق نظر مایسندر، دلایل این رفتار عبارتند از انگیزش (که متشکل از انگیزههای اولیه و انتخابی) و توانایی (که شامل منابع شخصی و فرصتهای خارجی است).
مصرف مرتبط محیطی به وسیله اهداف فردی مصرفکننده و اهداف مرتبط محیطی طولانیمدت جامعه، تحریک میشوند. مصرفکنندگان ممکن است از انگیزههای خود برای رفتار مشخص آگاه باشند یا اینکه نباشند بنابراین انگیزههای مرتبط ممکن است آشکار یا پنهان باشند.
انگیزه اولیه به اهداف آن سوی تصمیمات مصرف کنندگان برای شرکت یا عدم شرکت در کل کلاسهای رفتار اشاره میکند. عوامل داخلی که بر رفتار مرتبط محیطی اثر میگذارند، شامل نگرشها، ارزشها، عادات و هنجارهای شخصی میباشند. مایسندر استدلال میکند که استدلال اندکی در مورد این امر وجود دارد که چه ویژگیهایی رفتار مناسب محیطی را در رابطه با هدف کلی حمایت محیطزیست تعیین میکند و هیچ معیار مشخصی برای این امر وجود ندارد که چه چیزی محصول یا سرویس مناسب و ایمن را تشکیل میدهد. او نشان میدهد که این امر باعث میشود که مصرفکنندگان سبز داوریهای ارزش دشواری انجام دهند و بایستی سطوح قابل قبولی از اثر محیطی منفی برای فعالیتهای مصرف خود ایجاد کنند. از این رو رفتار مصرفکننده پایدار خیلی فردی بوده که در آن ارزشها و نگرشهای فردی مصرفکننده دارای نقشی محوری میباشند و از این رو رفتار مصرفکننده سبز نیز یک پیامد اخلاقی است.
چان و دیگران از کاربرد نظریههای اخلاق عمومی برای توضیح رفتار مرتبط با مصرفکننده سبز حمایت میکنند. برطبق روشهای بهرهوری با اخلاق محیطی، فرض میشود که مصرفکنندگان اعمال و تصمیمات خود را از لحاظ توانایی یا سودمندی خود در تولید پیامدهای مناسب داوری کنند. با این حال، روشهای بهرهوری تنها روش جایگزین از توضیح در مورد پیامدهای اخلاقی هستند که مصرفگرای سبز در آن شرکت دارد.
هانپا اشاره میکند که مصرفکنندگان سبز به احتمال زیادی مصرف خود را در مقایسه با مصرفکنندگان قدیمیتر کنترل میکنند و از این رو اثر محیطی رفتارهای سبز مستقیم است. با این وجود، حتی اگر خودرویی از لحاظ اکولوژیکی مناسب تلقی نشود اما خانواده از آن برای تعطیلات بجای هواپیما استفاده کند ممکن است به عنوان راهحل سبزتری در نظرگرفته شود. از سوی دیگر، انگیزههای انتخابی به اهداف فراسوی تصمیمات مصرفکنندگان در مورد رفتارهای خاص مثل بازیابی، حفظ انرژی یا خرید محصولات اکولوژیکی اشاره میکنند. مفاهیم افراد از رفتارهایی که از لحاظ اکولوژیکی مرتبط در نظرگرفته میشوند و چه چیزی مهم است یا حجم هر یک از رفتارهای شامل شده در شیوهی آنها از مصرف مسئولانه اکولوژیکی، متغیر است. روش چگونگی استفاده خودرو ممکن است به عنوان یک انگیزه انتخابی برای رانندگی خودرو یا بااشتراکگذاری رانندگی در نظرگرفته شود.
منابع شخصی برای توانایی عمل به شیوه پایدار محیطی مهم میباشند. دانش از عقاید و ارزشها پشتبانی میکند و از این رو دانش محیطی شامل آن چیزی است که افراد در مورد محیط میدانند و همچنین عقایدی که در مورد جنبهها یا اثرات محیطی دارند و همچنین چگونه مسئولیت فردی آنها را ارزیابی میکنند. برطبق نظر هانپا، آگاهی از پیامدهایی که مصرف بر محیط دارد، تصمیمات مصرف مناسب محیطی را تحریک میکند. با این حال مویسندر استدلال میکند که اغلب دانش ویژه در مورد دلایل مشکلات محیطی و روابط جایگزینی مرتبط با ارزیابیهای مختلف ممکن است برای حمایت محیطی اتخاذ شوند، به منظور درک اثرات محیطی از فعالیتهای مصرف متعدد موردنیاز باشد. همچنین مهارتهای عملی ویژه و دانش کار موردنیاز است، به عنوان مثال مصرفکنندگان بایستی بدانند که چگونه زائدات را جدا کنند و باتریهای بکار رفته را در کجا قرار دهند. این امر به ویژه در خارج یا در دیگر محیطهای فرهنگی که در آنها اصول متمایزی برای انجام همین روشها اعمال میشوند، مشهود است. خیلی مهم است تا مصرفکنندگان را به صورت روشن و صریح هدایت کرد.
مویسندر پیشنهاد میدهد که اطلاعات محیطی مبهم، منبع فراوانی از بهانههای سریع برای رد مسئولیت شخصی آنها در وضعیتهای اخلاقی ارائه میکند. مصرفکنندگان ممکن است اطلاعات غیرصحیح داشته باشند، به عنوان مثال ممکن است برخی بر این باور باشند که روشن گذاشتن لامپها در روز و شب انرژی کمتری نسبت به خاموش کردن آنها چند بار در روز داشته باشد. ممکن است انگیزشهای متقاعدسازی شخصی فراسوی این نوع کجفهمیها در مورد روشنگذاشتن نور در تمام طول روز بر این مبنا وجود داشته باشد بر این مبنا که کار کمتری نسبت به خاموش کردن آنها در هنگام ترک اتاق داشته باشد. از این رو به ویژه مهم است تا مصرفکنندگان را در مورد وقایع رفتار مناسب محیطی آموزش داد.
پیامد کلیدی در مورد هدف قراردهی مصرفکنندگان سبز در درک آنها و مشخصات آنها قرار دارد. بااین حال در حال حاضر، برطبق نظر سوزا و دیگران، شرکتها پیشبینی واکنش مصرفکنندگان نسبت به محصولات سبز با درجهای از صحت که برای فعالسازی توسعه استراتژیهای هدفمندسازی یا بخشبندی جدید را دشوار مییابند. توسط بسیاری از نویسندگان تایید میشود که شیوههای زندگی مختلف یا عوامل نمودار روانی، تعهد سبز را به صورت بهتری نسبت به استفاده از متغیرهای پیشینه اجتماعی- اقتصادی توضیح میدهند. به عنوان مثال برطبق مطالعه کینر و دیگران، متغیرهای شخصیتی، پیشبینیکنندههای بهتری از متغیرهای اجتماعی- اقتصادی میباشند. آنها دریافتند که مصرفکنندگانی که درک میکنند که افراد میتوانند بر کاهش آلودگی اثر گذارند، نگرانی بیشتری برای اکولوژی نشان میدهند. به طور مشابهی، آنهایی که مقاومتر هستند و دارای تمایل قویتری برای دانستن چگونگی انجام امور دارند، از لحاظ اکولوژیکی ارتباط بیشتری دارند. در مقابل، آنهایی که خیلی از ضرر اجتناب میکنند، کمتر با اکولوژی مرتبط بودند. برطبق نظراین نویسندگان، این یافته را میتوان به گونهای توضیح داد که وقتی اجتناب از ضرر خیلی افزایش یابد، فرد با انکار مسئله به ضرر آلودگی احتمالی واکنش دهد. از این رو به نظر مهم است تا برجسته ساخت که مصرفکنندگان چگونه با انتخاب خود بر ویژگی محیطی اثر میگذارند.
با این حال، برطبق نظر سوزا و دیگران، مصرفکنندگان هنگام خرید سبز، به قیمت و کیفیت حساس میشوند و مصرفکنندگان به احتمال کمتری کیفیت محصول را به خاطر قیمت اندک محصولات سبز به خطر میاندازند. از سوی دیگر هانپا نتایج کم و بیش مخالف را زمانی بدست آورد که به طور حیرتآوری دریافت که تمایل خرید برای محصولات سبز مرتبط با مشخصات شخصی مشتری و همچنین آمارگیری است علاوه بر این هانپا استدلال میکند که شیوههای مصرف شدیداً بر سطح تعهد سبز اثر میگذارند. بکن هزینههای سفر را در تصمیمات مسافرت توریستها مهم یافت در حالی که عوامل محیطی در نظر گرفته نمیشوند. مایسندر نیز استدلال میکند که حتی مصرفکنندگان سبز ممکن است به انتخاب جایگزین مخرب محیطی اغوا شوند زیرا که محصولات و خدمات مناسب اغلب پرهزینهتر از منابع دیگر میباشند و چون که مصرفکنندگان احساس میکنند که تعامل آنها با کیفیت محیطی اندک است. از این رو همانطور که هانپا بیان میکند، مصرفکنندگان آگاه محیطی به شیوههای بسیار مختلفی عمل میکنند و بخش مصرفکننده محکم و همگنی تشکیل نمیدهند.
تمایلات برای تغییر رفتار، به صورت خودکار منجر به تغییر رفتار واقعی نمیشوند، بر طبق نظر مایسندر، تنها چند مصرفکننده با ذهنیت اکولوژیک همه چیز را با مسئولیت محیطی انجام میدهند و در عوض اکثریت مصرفکنندگان سبز تنها آن چیزی را که به عنوان سهم متعارف خود مییابند انجام میدهند و با این حال خود را به عنوان مصرفکننده مسئول اکولوژیکی تلقی میکنند.
رشد قوی در مسافرت هوایی منجر به مبحث آگاهی محیطی میان مسافران هوایی میشود و به نظرمیرسد که دانش مشکلات محیطی در ارتباط با مسافرت هوایی، در جوامع صنعتی شده پایین باشد. نتایج مطالعات قبلی نشان میدهند که توریستها تا حد زیادی از پیامدهای مسافرت هوایی آگاه نیستند در حالی که پشتیبانی آنها توسط مشکلات محیطی محلی و مشهود مثل پلاستیکهای دفع شده در طول جادهها چیره میشود. از این رو نیازی جدی برای افزایش آگاهی در مورد حجم اثرات محیطی که هر مصرفکنندگان در زمان پرواز دارد، وجود دارد. با این حال برطبق نظر بکن، حتی با وجود اینکه اطلاعات مهم میباشند با این حال به خودی خود برای القاء تغییر رفتار در رابطه با سفر هوایی کافی نیست. شمولیت توریستها در مسافرت هوایی بینالمللی به معنای فراتر رفتن از ابعاد عاملیت، نگرشها و ارزشهای فردی میباشد اما مشارکت در مسافرت جهانی دارای مفهوم نمادین بالایی است و از این رو بخشی اساسی از موقعیتیابی افراد در جامعه میباشد. این یافته مطابق با استدلال مایسندر بر این مبناست که بایستی تغییر از تمرکز ارزیابیهای سیاست محیطی از مصرفکنندگان مجزا و تصمیمگیری آنها به شکلهای دستهجمعی فعالیت اجتماعی وجود داشته باشد. به طور مشابهی هانپا استدلال میکند که شیوههای مصرف ارائه کننده سبکهای زندگی دارای اثر عمدهای بر رفتار سبز میباشند. در این صورت این پیامد به موضوع ایجاد تغییر در سبکهای زندگی تبدیل میشود.
گاسلینگ و پیترز بیان میکند که کمبود مشهود آگاهی عمومی اثرات محیطی هوانوردی ممکن است به دلیل این واقعیت باشد که صنعت هوانوردی خود را در وضعیت محیطی مناسبی قرار دهد. مباحثات هوانوردی از نگرشهایی حمایت میکنند که بر رفتار مرتبط محیطی اثر میگذارند که عبارتند از: نیاز برای راحتی شخصی، عقیده در راهحلهای تکنولوژیکی، تقاضا برای رابطه قابل اصلاح میان هزینههای شخصی و دستاوردهای اجتماعی و از دست دادن اعتماد به دولت و همچنین در ظرفیت آن برای ارائه ارزیابیهای سیاست موثر. همچنین، لینز و درد در مطالعه موردی خود از SAS دریافتند که علیرغم آگاهی پیامدهای محیطی دراسکاندیناوی، پایدارپذیری محیطی یکی از معیارهای مشتریان درانتخاب هواپیما نیست. در نتیجه بکن دریافت که ابتکار داوطلبانه و فعالگرایی اندکی برای نشان دادن اثر جهانی بر مسافرت هوا از توریستها انتظار میرود.
سوزا و دیگران در مطالعه خود دریافتند که به نظر میرسد که انتظار مشتری مبنایی در مورد تمام محصولات سبز و دوستانهبودن برای محیط است. نتایج مشابه در تحقیق صورت گرفته توسط لینز و درج نیز یافت شده بود. بکن مسئلهی مسافرت هوایی و تغییر اقلیم جهانی را به عنوان مثالی مناسب از انکار دستهجمعی ادعا میکند که در آن هر فردی برای انجام چیزی است. او بر این باور است که توریستها آمادهی قبول ارزیابیهای ضروری برای تضمین رفاه سیاره و جوامع میباشند اما آنها سود شخصی را از این امر اتخاذ میکنند. از این رو بدون شک نیازی برای مقررات دولتی وجود دارد.
یک بخش مرتبط اکولوژیکی در اندازه بزرگ برای ارائه فرصتهای بازار در بسیاری از شرکتها وجود دارد و همچنین بخش مهم دیگری وجود دارد که نگرانی اندکی در مورد جنبههای آلودگی محصولات موجود نشان میدهد. علیرغم افزایش آگاهی اکولوژیکی در اقتصادهای بازار غربی، طرفداری از محصولات سبز در سطح نگرشی اغلب بیانی از همگام شدن با هنجارهای اجتماعی میباشد و علاوه بر این به نظر میرسد که موانع مهمی برای گسترش شیوههای مصرف اکولوژیکیمحور وجود داشته باشد. همانطور که در رابطه با مسافرت هوایی بیان شده است، آگاهی عمومی از ضرر محیطی واقعی نسبتاً پایین به نظر میرسد. همچنین به نظرمیرسد که حتی با وجود اینکه مصرفکنندگان بسیاری در سطح نگرشی طرفدار محیط زیست میباشند با این حال اغلب منجر به رفتار طرفدار زیستمحیطی نمیشود. بنابراین وظیفهی بازاریابها چیزی بیش از تغییر نگرشها میباشد، بزرگترین چالش این است که چگونه رفتارها را تغییر داد. این امر را میتوان با میزان بیشتری از اطلاعات صحیح و قابل درک بهبود بخشید اما تغییرات برجستهتر برای شیوههای عمومی نیز باید تولید شوند. این امر را میتوان از طریق همکاری میان شرکتها و دولتها و متعاقباً با کمک دستورات رفتاری مثل مقررات و مالیاتها انجام داد.
مایسندر که از محصولات سبز در سطح نگرشی طرفداری میکند اغلب از عبارت همگام شدن با هنجارهای اجتماعی نیز طرفداری میکند و علاوه بر این بنظر میرسد که موانع قابل توجهی بر انتشار شیوههای مصرف اکولوژیکیگرا وجود داشته باشد. همانطور که در رابطه با مسافرت هوایی جهانی اشاره شده است، آگاهی عمومی از ضرر محیطی واقعی نسبتاً پایین میباشد. همچنین به نظر میرسد که حتی با وجود اینکه بسیاری از مصرفکنندگان در سطح نگرشی طرفدار محیطزیست میباشند با این حال اغلب منجر به رفتار طرفدار محیطزیست نمیشود. بنابراین وظیفهی بازاریابان اغلب چیزی بیش از تغییر نگرشها میباشد و بزرگترین چالش این است که چگونه رفتارها را تغییر داد.
۲۲-۲- مدل ترکیب بازاریابی سبز
در این قسمت به بررسی مدل ترکیب بازاریابی سبز اشاره خواهیم نمود.
ارائه:
این مدل ساخته شده توسط محققان، تحلیل استراتژی کنونی شرکتها و مقایسهی این استراتژی با ترکیب بازاریابی سبز که با گردآوری نظریههای زیادی از نویسندگان مختلف ایجاد شده است را ممکن میسازد. به خاطر این مقایسه ما میتوانیم شرکت را در «مقیاس بازاریابی سبز» مطابق با سطح تعهد قرار دهیم.
ارزیابی دلالت بازاریابی سبز:
بر مبنای بررسی پژوهشهای گسترده و گردآوری دادههای تجربی، این مدل ارزیابی این امر را ممکن میسازد که استفاده از بازاریابی سبز در شرکت تا چه حدی قوی یا پایین میباشد. لوپی پنج سطح استفاده از بازاریابی سبز را نشان داده است که خلاف آن بدین معناست که شرکت اصلاً در استراتژی بازاریابی سبز با ترکیب ارزیابی شده توسط شمولیت شدید در بازاریابی سبز شرکت نداشته است. این پنج مقوله به دقت دلالت بازاریابی سبز تمام شرکتهای مطالعه شده را ارزیابی میکنند که در ادامه به آنها اشاره می شود.
مخالفت:
در این مقوله رهبران و مدیران ایدهی وجودهر نوع پیامد زیستمحیطی را رد میکنند. آنها فکر نمیکنند که مشکلی واقعی برای جامعه با آلوده کردن یا اتخاذ رفتار بد برای محیطزیست وجود دارد. آنها میتوانند با این ایده مخالف باشند بر این مبنا که آنها گاهی اوقات میتوانند دشمنی مشخصی برای افراد دفاع کننده و ادعا کننده مشکلات محیطی نشان دهند. تشخیص این رفتار ساده است زیرا که به عنوان مثال هیچ تحقیقی برای تولید محصولات کمآلایندهتر انجام نخواهد شد.
حمایت:
در این مقوله ما میتوانیم اشاره کنیم که شرکت بیشتر در مورد مشکلات زیستمحیطی و توسعه پایدار شیوهای مثبت و مرتبط است. در واقع، طرفداران حمایت از صنایع داخلی، توسعه پایدار را به عنوان تهدیدی برای شرکت مییابند و از این رو رفتار دفاعی برای مقابله با آن اتخاذ میکنند. این شرکتها را میتوان با انجام اعمالی نظیر اعمال نفوذ برای مخالفت یا کندسازی قوانین جدید طرفداری کننده از کاهش آلودگی با ارائه مسئولیتهای بیشتر به شرکتها برای حمایت محیطزیست تشخیص داد.
اجتماعیسازی:
اجتماعیسازی به وسیله شرکتی طبقهبندی میشود که مشکلات اجتماعی، زیستمحیطی و اخلاقی را تشخیص میدهد. حداقل ما میتوانیم به دلالت اول شرکت اشاره کنیم که به صورت تعامل داوطلبانه برای سود عمومی به منظور حصول تصویری از «شهروند مناسب» پدیدار میشود. این اعمال ممکن است مشارکت در زندگی محلی یا هر فعالیت فرهنگی یا انساندوستی دیگر باشند.
همکاری:
مدیران پیامدهای توسعه پایدار را به عنوان یک پیامد حرفهای در نظر میگیرند و حداقل ایدهی مسئولیت اجتماعی و محیطی را میپذیرند. با این حال آنها در همین زمان موقعیتی از مذاکره و سهمی از مسئولیتها با بازیگران دیگر مثل کشور یا جمعگرایان منطقهای اتخاذ میکنند. آنها همچنین اتخاذ مسئولیت حداقل بخشی از هزینههای این تطبیقها با مسئولیتهای گستردهتر را به آنها اعلام میکنند.
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت fumi.ir مراجعه نمایید. |