فهرست فرهنگ لغت خودمونی مردم ایران قسمت دوم
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
رستم صولت-رستم در حمام
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
باد گلو زدن-آروغ زدن
خنگ-نادان-ابله-کودن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
دار کشیدن-دار زدن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
آفتاب به آفتاب(هر روز)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
بنا کردن-شروع کردن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
حبه کردن-دانه دانه کردن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
آزگار(زمان دراز)
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
احتیاطی-نجس-ناپاک
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
دریافتی-حقوق
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
چُل کلید-جام درویشان
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
دل گُنده-سهل انگار
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
چپری آمدن-زود آمدن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
چوغ-چوب
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
چوغ-چوب
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
دُنگی-دانگی
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
اجل معلق-مرگ ناگهانی
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
جن زده-دیوانه
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
خاطره-یادگار
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
دو لَتی-در دو لنگه ای
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
زانویی-زانو
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
ابوقراضه-ابوطیاره
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
زیر تشکی-رشوه
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
انگشتر پا-چیز بیارزش
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
زرد گوش-بی رگ-ترسو
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
اوضاع احوال(وضع و حال)
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
چین چین-پر از چین
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
جِر-اوقات تلخی-لج
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
حقه زدن-فریب دادن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
چل مرد-مرد کوتاه قد
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
آبِ سیاه(نیمه کوری)
چیله-هیرم-خاشاک
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
انسان بودن-شریف و درست بودن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
رج کردن-رج بستن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
زبان تر کردن-سخن گفتن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
حق الزحمه-دستمزد
از سر نو-دوباره
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
اُق زدن-بالا آوردن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
(به زبان کودکان) زخم شدن
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
دو لبه-دارای لب کلفت
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
دنباله رو-پی رو-مقلد
زنانه-ویژه ی زنان
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
باش !-نگاه کن-ببین
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
حلق آویز-به دار کشیده
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
دندان عاریه-دندان مصنوعی
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
آبِ کبود-آسمان
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
به خط کردن-به صف کشیدن
انگشت کردن-انگشت رساندن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
چل مرد-مرد کوتاه قد
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
دوا قرمز-پرمنگنات
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
خوره-جذام-آکله
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
چوروک-چین و شکن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
زیر شلواری-زیر جامه
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
اُق زدن-بالا آوردن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
پوشک-کهنه ی بچه
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چپیدن-به زور جا گرفتن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
خود را بستن-پول دار شدن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
برادر تنی-برادر حقیقی
از سر نو-دوباره
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
این سفر-این بار
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پیش پیشکی-از پیش
چغل خور-سخن چین
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
از زبان افتادن-لال شدن
دست اول-نو و تازه
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
آهوی خاور-آفتاب
بامبول زدن-حقه سوار کردن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
جا ماندن-فراموش شدن
ادا اصول(ادا اطوار)
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
آهو چشم-معشوق-شاهد
دسته-جمعیت سینه زن
پلاس-اثاث مختصر منزل
ته دار-پایه دار
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
خیرات کردن-چیزی را
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
باریک-دقیق-حساس
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
آزگار-زمان دراز
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
آیینهی اسکندری-آفتاب
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
تت و پت-لکنت زبان
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
در زدن-کوبیدن در خانه
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
چنار عباس علی-متلک بد
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
خُردینه-بچه ی خردسال
خریت-نادانی-حماقت
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
دزد و حیز-نادرست و مکار
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
دماغ چاقی-احوال پرسی
چیز-آلت تناسلی
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
چاره ساز-خداوند
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
اکبیری-زشت-بیریخت
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
جن بو داده-نوعی دشنام است
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
زیر جلی-پنهانی-آهسته
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
دو به دو-دو تا دو تا
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
دهنه سرخود-بی بند و بار
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
اجل معلق-مرگ ناگهانی
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
رده-حرف زشت یا نامربوط
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
پر مدعا- پر ادعا
دال به دال-پشت سر هم
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
حکیم جواب کرده-یتیم
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
تخته پوست-زیرانداز پوستی
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
راست روده شدن-اسهال گرفتن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
داو-نوبت بازی
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
ار زبان کسی(از قول کسی)
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
دولت منزل-دولت سرا
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
ترش کردن-عصبانی شدن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
بد شیر-متقلب-بد جنس
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
آشغالی-سپور
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
خوب-کافی-بسیار
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
تو پوزی-تو دهنی
چوب بندی-داربست
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
دلسردی-ناامیدی-یاس
آتش بیباد-ظلم-می
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
پُخت-هر نوبت از پختن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
الفرار-گریز-بگریز !
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
تنگ هم-چسبیده به هم
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
خودی-آشنا
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
اَتَر زدن(فال بد زدن)
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
چشم کار کردن-دیدن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
دقه-دقیقه
حمله کردن-یورش بردن
ارباب حجت-اهل منطق
توان هماوردی با کسی را داشتن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
پشه کوره-پشه ی ریز
پشتک-پرش از پشت
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
خفه خون-خفقان
این خاکدان(دنیا)
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
دود چراغ-کشیدن شیره
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
چُر-ادرار
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
آبِ کبود-آسمان
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
بد زبان- بد دهن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
برده خورده-ملاحظه-پروا
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
پیاله فروش-میخانه چی
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
این خاکدان-دنیا
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
توان هماوردی با کسی را داشتن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
ازدسترفته(عاشق)