بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 239
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
بی اشتها-بی میل به غذا
تر دست-ماهر-شعبده باز
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خیز-ورم-آماس
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
ازرق-چشم زاغ
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
بر وفق-مطابق-موافق
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
بی قواره-بد شکل
پیه سوز- پی سوز
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
با خدا-خداشناس-مومن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
راست و ریس-موانع و معایب
راحتی-دمپایی
زاچ-زائو
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
تار-از محلی راندن
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پیش کردن در-بستن در
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
خرده خرجی-خرج های اندک
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
چموش-سرکش-یکدنده
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
دانه دانه-یک یک
حشل-خطر
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
حمله ور شدن-یورش بردن
دستشویی-توالت-مستراح
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
پوشک-کهنه ی بچه
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
خاور زمین-قاره ی آسیا
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
راحت کردن-کشتن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
پوشک-کهنه ی بچه
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
جامه شور-رختشوی
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
حمله گرفتن-غش کردن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
چشم انداختن-نگاه کردن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
تنگ هم-چسبیده به هم
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
خال-نقطه ی سیاه-لکه
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
بامبه-توسری
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
آکَل(آقای کربلایی)
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
جان جان-معشوق-محبوب
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
جن بو داده-نوعی دشنام است
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
خر زور-نیرومند-پرزور
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
خرکار-پرکار
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
حلال زاده-پاک و نجیب
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
جان کلام-اصل مطلب
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
دیر فهم-کند ذهن-کودن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
خِل-خلط بینی
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
چنبره زدن-حلقه زدن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
تِر زدن-خراب کردن کار
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
بر ملا شدن-آشکار گشتن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
درگاهی-آستانه
داداشی-برادر در زبان کودکان
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
پر و پخش-پراکنده
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
انگشتر پا(چیز بیارزش)
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
آفتابزردی(غروب آفتاب)
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
چراغ باران-چراغانی
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
چشه ؟-او را چه شده ؟
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
دال-خمیده-کج
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
چک و چیل-لب و لوچه
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
پِشک-نرمی و پرده های بینی
جا ماندن-فراموش شدن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
خودرو-آن چه بی اسب رود
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
حق شناس-سپاس گزار
دولابچه-کمد کوچک
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
خُردینه-بچه ی خردسال
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
خیکی-آدم چاق و فربه
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
ذلیلشده
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
تو دوزی-دوختن از درون
حلق آویز-به دار کشیده
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
جن بو داده-نوعی دشنام است
حبه ی انگور-دانه ی انگور
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
آفتابزردی-غروب آفتاب
خش-صدای گرفته-خراش
خم شدن-دولا شدن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
بخت-شانس-اقبال-شوهر
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
بازداشتی-زندانی موقت
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
دود چراغ-کشیدن شیره
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
بنگی-معتاد به حشیش
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
الفرار-گریز-بگریز !
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
پینه کردن- پینه بستن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
دوندگی-سعی و کوشش
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
آب نخوردن-درنگ نکردن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
دیم کاری-کشاورزی دیم
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
توپ در کردن-توپ انداختن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
پله خوردن-دارای پله بودن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
آب آتش زده(اشک)
بالا آوردن-استفراغ کردن
چول کردن-شرمنده کردن
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
خنگ-نادان-ابله-کودن
بابا غوری-نابینا-کور
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
دبه کردن-دبه در آوردن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
آهوی خاور-آفتاب
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
زنیکه-زنکه
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
داوطلب-خواستار-نامزد
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
دو دل-مردد-بی تصمیم
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
پا بَد-بد قدم
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
از زورِ-از شدت-از بسیاری
چَه چَه-صدای بلبل
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
کار شگفتانگیز کردن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
اکبیری-زشت-بیریخت
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
ازدسترفته-عاشق
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
چینی بند-چینی بند زن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
خبر گرفتن-پرسیدن
بادپا-تند رو-تیز تک
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
خوابگوشی-سیلی-کشیده
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
خم شدن-دولا شدن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
پزا-زود پخت شونده
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
ته نشین شدن-رسوب کردن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
تار-از محلی راندن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
اکبیری(زشت، بیریخت)
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
جَفت-چوب بست انگور
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
آفتابزردی-غروب آفتاب
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
دیم کاری-کشاورزی دیم
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
دبنگ-احمق-کودن
بَزک-آرایش-چسان فسان
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
خبر داغ-خبر بسیار مهم
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
اشک تمساح(گریه ی دروغین)