بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 239

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

بی اشتها-بی میل به غذا

 

تر دست-ماهر-شعبده باز

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

خیز-ورم-آماس

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

 

ازرق-چشم زاغ

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

بر وفق-مطابق-موافق

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

دست نماز-وضو

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

پَس-ناجور-خراب

بی قواره-بد شکل

پیه سوز- پی سوز
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
خر گردن-گردن کلفت-بی عار

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

با خدا-خداشناس-مومن

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
حمله ای-مبتلا به بیماری غش

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

راست و ریس-موانع و معایب

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

راحتی-دمپایی
زاچ-زائو

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

تار-از محلی راندن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

 

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

پیش کردن در-بستن در

خش افتادن-خراش افتادن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

خرده خرجی-خرج های اندک

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

پر و پاچه-پا-پاچه

چموش-سرکش-یکدنده
 

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

دانه دانه-یک یک

حشل-خطر

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

باجه-جای بلیت فروشی

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

حمله ور شدن-یورش بردن

دستشویی-توالت-مستراح

خداپسندانه-مورد پسند خدا

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

آدم-نوکر

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

پوشک-کهنه ی بچه

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

بده اون دستت-آی زکی !

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

باردار-آبستن-حامله

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

خاور زمین-قاره ی آسیا

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

راحت کردن-کشتن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پوشک-کهنه ی بچه

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

جامه شور-رختشوی

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

 

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

حمله گرفتن-غش کردن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
این دو کله‌دار-خورشید و ماه

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

چشم انداختن-نگاه کردن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

تنگ هم-چسبیده به هم

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

خال-نقطه ی سیاه-لکه

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

جا در جا-فورن-جا به جا

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
بامبه-توسری

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

آکَل(آقای کربلایی)

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

جان جان-معشوق-محبوب

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

خر زور-نیرومند-پرزور

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

 

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

خرکار-پرکار

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

حلال زاده-پاک و نجیب

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

جان کلام-اصل مطلب

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

دیر فهم-کند ذهن-کودن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

خِل-خلط بینی

 

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

چنبره زدن-حلقه زدن

 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

پیش کسوتی-قدمت و برتری

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

 

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
تِر زدن-خراب کردن کار
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

بر ملا شدن-آشکار گشتن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

درگاهی-آستانه
داداشی-برادر در زبان کودکان
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

خاک برگ-برگ خشک خرد شده
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

پر و پخش-پراکنده

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

چراغ باران-چراغانی

پشت بام-سقف بیرونی بام

 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

چشه ؟-او را چه شده ؟

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

دال-خمیده-کج

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

چک و چیل-لب و لوچه

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

رژیم گرفتن-رژیم داشتن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

جا ماندن-فراموش شدن

دنباله رو-پی رو-مقلد

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

مطلب دیگر :
بهترین محله های تورنتو برای زندگی کردن

خودرو-آن چه بی اسب رود

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

خُردینه-بچه ی خردسال

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

 

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

با دست و پا-آدم زرنگ

حق شناس-سپاس گزار

دولابچه-کمد کوچک

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

 

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

خُردینه-بچه ی خردسال

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

خیکی-آدم چاق و فربه

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

ذلیل‌شده

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

تو دوزی-دوختن از درون

حلق آویز-به دار کشیده

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

چانه-گلوله ی خمیر نان

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

جن بو داده-نوعی دشنام است

حبه ی انگور-دانه ی انگور

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

خش-صدای گرفته-خراش

خم شدن-دولا شدن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

بخت-شانس-اقبال-شوهر

 

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

بازداشتی-زندانی موقت

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است
چرکمُرد-پر چرک و کثیف

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

 

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

دود چراغ-کشیدن شیره

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

بنگی-معتاد به حشیش

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

الفرار-گریز-بگریز !

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

 

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

پینه کردن- پینه بستن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

دوندگی-سعی و کوشش

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

جاری-زن برادر شوهر

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

آب نخوردن-درنگ نکردن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

 

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

دیم کاری-کشاورزی دیم

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

 

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

توپ در کردن-توپ انداختن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

پله خوردن-دارای پله بودن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

اتر خان رشتی-آدم پرافاده
آب آتش زده(اشک)

بالا آوردن-استفراغ کردن

چول کردن-شرمنده کردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دُوال پا-آدم سمج

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

خنگ-نادان-ابله-کودن

بابا غوری-نابینا-کور

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

دبه کردن-دبه در آوردن

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

آهوی خاور-آفتاب

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

زنیکه-زنکه

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

داوطلب-خواستار-نامزد

 

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن
دو دل-مردد-بی تصمیم
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

پا بَد-بد قدم

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

از زورِ-از شدت-از بسیاری

چَه چَه-صدای بلبل
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
کار شگفت‌انگیز کردن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن

ازدست‌رفته-عاشق

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

چینی بند-چینی بند زن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

خبر گرفتن-پرسیدن

بادپا-تند رو-تیز تک

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

خوابگوشی-سیلی-کشیده

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

خم شدن-دولا شدن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

پزا-زود پخت شونده

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

چینه-دیوار گلی

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

 

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

ته نشین شدن-رسوب کردن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

تار-از محلی راندن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

جَفت-چوب بست انگور

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دیم کاری-کشاورزی دیم

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

دبنگ-احمق-کودن

بَزک-آرایش-چسان فسان

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

 

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

 

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

خبر داغ-خبر بسیار مهم

 

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)