مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 383
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
دل قرصی-اطمینان
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
برو برگرد-چون و چرا
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
بند آمدن-متوقف شدن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
چیز دار-ثروتمند
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
در چاه افتادن-فریب خوردن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
زاق-چشم زاغ چشم
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
خط افتادن-خراش افتادن
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
حق شناس-سپاس گزار
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
خدا داده-دیم کاری
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
تخم نابسمل لا-حرام زاده
با اشتها-متمایل به غذا
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
دندان تیز کردن-طمع کردن
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
در ثانی-ثانیا-دوم
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
چشم و همچشمی-رقابت
دوام آوردن-استقامت کردن
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
حاملگی-آبستنی
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
آخرین تحویل-قیامت
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
خبر داغ-خبر بسیار مهم
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
چو انداختن-شایعه پراکندن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
حلال زاده-پاک و نجیب
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
بی چیز-تهی دست-فقیر
جرینگ-صدای سکه های پول
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
فرض کنیم که
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
پیش بها-بیعانه
داوطلب-خواستار-نامزد
دهن بسته-حیوان
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
خنک کردن-سرد کردن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
بی پایه-دروغ-پوچ
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
ترک بیلمز-آدم نادان
حق گرفتن-نگا. حق بردن
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
بالینی-کلینیکی
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
بد قلق-بد عادت-بد ادا
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
افتادگی-پریشانی-احتیاج
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
حلال واری-نگا. خلال وار
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
حاضر و آماده-آماده
انداختنی(جنس نامرغوب)
دیم کاری-کشاورزی دیم
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
چپه-کجی به یک سمت
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
حلال زاده-پاک و نجیب
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
چانه لغ-نگا. چانه شل
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
خنکای صبح-سحرگاه
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
دست خدا به همراه-در پناه خدا
برو برگرد-چون و چرا
بَزک-آرایش-چسان فسان
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خیط شدن-نگا. خیت شدن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
پر مدعا- پر ادعا
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
جا دار-وسیع-فراخ
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
به تور زدن- به تور انداختن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
تپق-گرفتگی زبان
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
جامه شور-رختشوی
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
تپق-گرفتگی زبان
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
راست شدن-رو به راه شدن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
پا برهنه-بدون کفش
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
پر گو- پر چانه
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
خشکه بار-نگا. خشکبار
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
چاقالو-چاق-فربه
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
این سفر-این بار
خاک بر سری-بی آبرویی
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
بد گل-زشت-بد ترکیب
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
آبِ کبود-آسمان
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
بی پایه-دروغ-پوچ
اجباری(خدمت سربازی)
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
بد گل-زشت-بد ترکیب
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
به حساب-مثلا-یعنی
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
پاشنه بخواب-کفش راحتی
جزغاله-سوخته-زغال شده
پاتوغ-محل گرد آمدن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
بیرون رفتن-به توالت رفتن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
آینهی هفتجوش-خورشید
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
باردار-آبستن-حامله
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
پیگرد-پی گیری-تعقیب
تریاکی-معتاد به تریاک
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
ابرو انداختن-ابرو آمدن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
بوی نا-بوی ماندگی
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
بازداشتی-زندانی موقت
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
پر روده-پرچانه-روده دراز
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
بقچه بندی-ران چاق
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
ادرار بزرگ-مدفوع
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
راست و ریس-موانع و معایب
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
بقچه بندی-ران چاق
چنگول زدن-پنجه زدن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
چپیدن-به زور جا گرفتن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
دهن دره-خمیازه
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
پُخت کردن-پختن
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
برچسب زدن-تهمت زدن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
تیر کردن-نشان کردن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
چِککی-فوری-به سرعت
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
چانه-گلوله ی خمیر نان
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
ذلیلشده
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
خلاص-تمام شد-مُرد
تُف کار-بچه باز
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
چشمداشت-توقع-انتظار
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
خدابیامرزی-درخواست بخشش
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
حرف بی ربط-سخن نامربوط
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
خش-صدای گرفته-خراش
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
چار نعل-به سرعت-به تاخت
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
بند کردن-محکم کردن
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
ته نشست-رسوب
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
خوشایند-مطبوع-پسندیده
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
آخرین تحویل(قیامت)
خاکروبه-زباله-آشغال
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
دو به هم زن-دو به هم انداز
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
دبه-ظرف-کوزه
اُق زدن(بالا آوردن)
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
جهود ی-هودی-مقتصد
خنکای صبح-سحرگاه
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
تیپا خوردن-رانده شدن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
ذِله کردن-ذله آوردن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
چرس رفتن-حشیش کشیدن
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
بالا آوردن-استفراغ کردن
دل-معده
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
دوا درمان-مداوا-معالجه