مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 383
چلچل-خال خالی-ابلق
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
دود چراغ-کشیدن شیره
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
تو دوزی-دوختن از درون
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
اسب چوبین(تابوت)
آب تاختن(پیشاب کردن)
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
با متانت-با وقار
روی چشم-اطاعت می شود !
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
رفتگار-رفتنی-مردنی
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
به خط کردن-به صف کشیدن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
چغاله بادام-بادام نارس
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
از زبان افتادن-لال شدن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
خود را خوردن-رنج بردن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
پُر کار-فعال-با پشتکار
پیش ِ پا-جلوی رو
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
خرده خرجی-خرج های اندک
جیغ و ویغ-داد و فریاد
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
چینه کشی-شغل چینه کش
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
چِخ کردن-راندن سگ
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
پا بَد-بد قدم
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
در چاه افتادن-فریب خوردن
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
دم-هنگام
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
استخواندار(محکم، بااراده)
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
چار دستی-قمار چهار نفری
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
زیر سری-بالش-متکا
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
انگشتشمار-کم-معدود
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
پیش کردن در-بستن در
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
چرمی-از جنس چرم
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دزدیده-دزدکی
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
جاهل پسند-چیزی که جوان
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
دو رگه-از دو نژاد محتلف
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
باریک اندام-لاغر و ظریف
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
بُراق-خشمگین-عصبانی
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
تت و پت-لکنت زبان
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
پلاس-اثاث مختصر منزل
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
پکاندن-ترکاندن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
آبدست-ماهر-استاد
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
افسارگسیخته-سرکش
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
چای کاری-کشت و زرع چای
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
آتش بیباد(ظلم، می)
دال به دال-پشت سر هم
چراغانی کردن-جشن گرفتن
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
دست کردن-دست فرو بردن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
دله-ظرف حلبی
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
ریختگی-ریزش
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
جیغ و ویغ-داد و فریاد
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
رفتگار-رفتنی-مردنی
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
تر دماغ-سرحال-شنگول
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
تمام کردن-مردن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
چشم انداختن-نگاه کردن
ته دار-پایه دار
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
پا واکردن-به راه افتادن بچه
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
تخم چشم-مردمک چشم
چاسان فاسان-آرایش-بزک
تپل-چاق-گوشت آلود
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
چارلا-چهار لا-چهار تو
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
دور برد-دارای برد زیاد
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
دوندگی-سعی و کوشش
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
بد گل-زشت-بد ترکیب
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
خودخوری-حالت خودخور
رم دادن-رماندن-فراری دادن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
چغاله بادام-بادام نارس
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
پیش رس-زود رس
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
چلو-برنج آب کشیده
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
از ته دل-از سر صدق و صفا
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
خاکه-خرده ی هر چیزی
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
حقه زدن-فریب دادن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
ترید- تلیت
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پا در رکاب-حاضر و آماده
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
زیر دست-تابع-فرمان بردار
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
آمدن-آغاز به کاری کردن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
راست رو-رو به رو-مقابل
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
ادرار بزرگ(مدفوع)
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
اهل آن کار (کار بد)
روغنی-آلوده به روغن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
آفتاب به آفتاب(هر روز)
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
چوچول باز-دغل-بی حیا
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
ذِله شدن-ذله آمدن
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
آهو چشم-معشوق-شاهد
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
ترکه-آدم باریک و بلند
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
خوره-جذام-آکله
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
ته بر کردن-از ته بریدن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
پی گرفتن-دنبال کردن کار
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
خرکار-پرکار
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
تل انبار-توده-انباشته
بیا بیا- برو برو
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
پینه زده-وصله کرده
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
خرجی-پول لازم برای گذران روز
جاهل پسند-چیزی که جوان
راه راه-دارای خطوط موازی
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
چار سر-حرف مفت-متلک
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
آزگار(زمان دراز)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
حمامی-گرمابه دار
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
خر زور-نیرومند-پرزور
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دیر چسب-دیر آشنا
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
از دست دادن-گم کردن
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
دو رگه-از دو نژاد محتلف
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
چپه-کجی به یک سمت
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
فال بد زدن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
بی مخ-بی عقل-شجاع
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
جز و ولز-نگا. جز و وز
به جا آوردن-شناختن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
جَر-پیچ و خم راه
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
پاکاری-شغل پاکار
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
باب-مرسوم-معمول
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
خرخاری-همدیگر را خاراندن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)