مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 383

چلچل-خال خالی-ابلق

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
 

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

دود چراغ-کشیدن شیره

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

تو دوزی-دوختن از درون

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

اسب چوبین(تابوت)

آب تاختن(پیشاب کردن)

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

با متانت-با وقار

روی چشم-اطاعت می شود !

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

رفتگار-رفتنی-مردنی

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

 

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

 

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

به خط کردن-به صف کشیدن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

بی رگ-بی غیرت-بی حس

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

چغاله بادام-بادام نارس

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

از زبان افتادن-لال شدن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

خود را خوردن-رنج بردن

ذلیل‌شده

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
پُر کار-فعال-با پشتکار

پیش ِ پا-جلوی رو

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

خرده خرجی-خرج های اندک

جیغ و ویغ-داد و فریاد

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

 

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

چینه کشی-شغل چینه کش

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

چِخ کردن-راندن سگ

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

پا بَد-بد قدم

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

چرب دست-ماهر-زبر دست

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

در چاه افتادن-فریب خوردن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

 

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دم-هنگام

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

چار دستی-قمار چهار نفری

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

زیر سری-بالش-متکا

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

پیش کردن در-بستن در

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)
خانه خمیر-نگا. خانه خراب

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

چرمی-از جنس چرم

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آواز شدن-شهره شدن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

 

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

دزدیده-دزدکی

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

جاهل پسند-چیزی که جوان

چپ دادن-رد کردن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

جملگی-تمامن-سراسر

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

دو رگه-از دو نژاد محتلف

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

باریک اندام-لاغر و ظریف

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

 
چروکیده-چین دار شده-ناصاف

بُراق-خشمگین-عصبانی

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

 

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

تت و پت-لکنت زبان

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
پلاس-اثاث مختصر منزل

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

پکاندن-ترکاندن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

 

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چوچول باز-دغل-بی حیا

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

دیالله-زود باش دیگه !

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

آبدست-ماهر-استاد

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

افسارگسیخته-سرکش
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

چای کاری-کشت و زرع چای

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

آتش بی‌باد(ظلم، می)

دال به دال-پشت سر هم

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

چراغانی کردن-جشن گرفتن
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

ته آواز-صدای نسبتن خوب

دست کردن-دست فرو بردن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

ادرار کوچک-شاش

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

درز گرفته-کوتاه کرده

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

دله-ظرف حلبی

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

ریختگی-ریزش

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

جیغ و ویغ-داد و فریاد

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

رفتگار-رفتنی-مردنی
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

تر دماغ-سرحال-شنگول

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

تمام کردن-مردن

دل گُنده-سهل انگار

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

 

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

چشم انداختن-نگاه کردن

ته دار-پایه دار

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

پا واکردن-به راه افتادن بچه

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
تخم چشم-مردمک چشم

چاسان فاسان-آرایش-بزک

تپل-چاق-گوشت آلود

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

چارلا-چهار لا-چهار تو

 
 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
آستین از دهان برداشتن-خندیدن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

مطلب دیگر :
رفع گرفتگی فاضلاب پارکینگ

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

دور برد-دارای برد زیاد

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

دوندگی-سعی و کوشش

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

بد گل-زشت-بد ترکیب

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

جان جانی-صمیمی-یکدل

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

خودخوری-حالت خودخور

بی چیز-تهی دست-فقیر

رم دادن-رماندن-فراری دادن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

 

چغاله بادام-بادام نارس

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

 
پیش رس-زود رس
 

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

چلو-برنج آب کشیده

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
از ته دل-از سر صدق و صفا

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

 

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

 

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

 

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

خاکه-خرده ی هر چیزی

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

خواربار-ارزاق-خوراک

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

حقه زدن-فریب دادن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

ترید- تلیت

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

 
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

زیر دست-تابع-فرمان بردار

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

تنبل خان-تن پرور

حیوونکی-نگا حیوانکی

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

آمدن-آغاز به کاری کردن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

راست رو-رو به رو-مقابل

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

ادرار بزرگ(مدفوع)

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

اهل آن کار (کار بد)

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

روغنی-آلوده به روغن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

آفتاب به آفتاب(هر روز)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

چوچول باز-دغل-بی حیا

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

ذِله شدن-ذله آمدن

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

آهو چشم-معشوق-شاهد

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

 

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

ترکه-آدم باریک و بلند

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خوره-جذام-آکله

بیرون روش-اسهال-شکم روش

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

ته بر کردن-از ته بریدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

چوروک خوردن-چین برداشتن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

خرکار-پرکار

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

خرج تراشی-هزینه درست کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

چراغان شدن-جشن گرفتن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

 

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

تل انبار-توده-انباشته

بیا بیا- برو برو

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

پینه زده-وصله کرده

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

دست بالا-حداکثر

خرجی-پول لازم برای گذران روز

جاهل پسند-چیزی که جوان

راه راه-دارای خطوط موازی

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

پوشک-کهنه ی بچه

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

چار سر-حرف مفت-متلک

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آزگار(زمان دراز)

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

 

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

 

حمامی-گرمابه دار

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

خر زور-نیرومند-پرزور

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

 

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

دیر چسب-دیر آشنا

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

تخم شر-مردم آزار- شرور

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

از دست دادن-گم کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

دو رگه-از دو نژاد محتلف

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

چپه-کجی به یک سمت

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

فال بد زدن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

چشه ؟-او را چه شده ؟

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

بی مخ-بی عقل-شجاع

 

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

جز و ولز-نگا. جز و وز

به جا آوردن-شناختن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

جَر-پیچ و خم راه

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
 

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

پاکاری-شغل پاکار
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
باب-مرسوم-معمول

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

خرخاری-همدیگر را خاراندن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن