لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 307

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

خدا به دور-پناه بر خدا

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

خونسرد-آرام-بی خیال

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

حمله-بیماری غش-صرع

بَزک-آرایش-چسان فسان

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بمیرم-قربان بروم
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

دله بازی-رفتار آدم دله

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

 
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
 

چاره ساز-خداوند

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

 

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

بد قماش-بد جنس-خبیث

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

آواز دادن(خواستن)

خمیره-سرشت-ذات

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

رودل-سنگینی معده

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

رفتگر-سپور-آشغالی

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

بنده زاده-پسر من

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

چار نعل-به سرعت-به تاخت

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

جُربزه-قدرت-توانایی

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

با محبت-زود جوش و مهربان

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

 

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

خورده برده-ملاخظه و پروا
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

برادر تنی-برادر حقیقی

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

پر و بال-امکان-فرصت

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

بامب-توسری

چتوَل-یک چهارم

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

 
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

خسارت دیدن-زیان دیدن

پر روده-پرچانه-روده دراز

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

اَتَر زدن-فال بد زدن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد
 

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چاره ساز-خداوند

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

 

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دست علی به همراه-علی یارت باد

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

اهل دود(سیگاری)

زار زدن-سخت گریه کردن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

چنار تجریش-متلک بد

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

چشم و چار-چشم-دید-بینایی
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
ذوق زده-بسیار خوش حال

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

پات-بی آبرو-بی تربیت

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

رج کردن-رج بستن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

اشک کوه(یاقوت، لعل)

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

تار-از محلی راندن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

بدک-نه چندان بد

عینک ذره بینی بسیار قوی

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

پیش رس-زود رس

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

جان کلام-اصل مطلب

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چس خور-آدم خسیس-بخیل

از ته دل-از سر صدق و صفا

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

تپل-چاق-گوشت آلود

خودفروش-فاحشه-خائن

زرت و پرت-چرت و پرت

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

برزخ شدن-ناراحت شدن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

باردار-آبستن-حامله

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

آب آتش زده-اشک

دستی-به عمد-از روی تعمد

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

آبدار-سخت-شدید-سنگین

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

تن خواه-پول نقد-زر و مال

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

خسارت دیدن-زیان دیدن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

چندر غاز-پول بسیار کم

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

 

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

آب شیراز(شراب)

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

دختر بچه-دختر کم سن و سال

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

 
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
خشکه بار-نگا. خشکبار

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

 

چین چینی-پر چین

چشم کردن-چشم زدن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

ترش کردن-عصبانی شدن

ذلیل مرده-ذلیل شده

دوندگی-سعی و کوشش

 

پوز زدن-دهان زدن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

 

دستکاری-دست بردن در چیزی

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

رمباندن-خراب کردن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

روغن زرد-روغن حیوانی

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

تار-از محلی راندن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

مطلب دیگر :
بازی کلش رویال Clash Royale

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

بنا کردن-شروع کردن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
جِر خوردن-پاره شدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

بَهمان-فلان

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

خربان-صاحب خر-خرکچی

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

خش-صدای گرفته-خراش

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

آتشی(تندخو، زودخشم)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

دست فروشی-شغل دست فروش

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
زبیل-آشغال-زباله
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خورده برده-ملاخظه و پروا

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

آب آتش زده(اشک)

اختر شمردن(شب‌بیداری)

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

خونسرد-آرام-بی خیال

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

جهود ی-هودی-مقتصد

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

چارلا-چهار لا-چهار تو

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

 

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

اَتَر زدن-فال بد زدن

 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

جان کلام-اصل مطلب

بی قواره-بد شکل

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

چرک-کثیف

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

جرینگ-صدای سکه های پول

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

پیسی-بد رفتاری-آزار

آبدار-سخت-شدید-سنگین

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

راست روده شدن-اسهال گرفتن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 

پُر کار-فعال-با پشتکار

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

خودسر-گستاخ-سرکش

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
پیاله زدن-می نوشیدن

الفرار-گریز-بگریز !

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

 
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

دنده کج-کج خلق-یکدنده

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 

چنبره زدن-حلقه زدن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

پت پتی-موتور سیکلت

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

پا منبری-شاگرد روضه خوان

چته ؟-تو را چه می شود ؟

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آبدست-ماهر-استاد

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بده بستان-داد و ستد-معامله

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

 

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

خریت-نادانی-حماقت
چشه ؟-او را چه شده ؟
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

رودرواسی-رودربایستی

 

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

بی فکر-لاابالی-بی قید

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

جَخت-متضاد صبر

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

تک و توک-به ندرت-کمی

با دست و پا-آدم زرنگ

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

 

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

چار سر-حرف مفت-متلک

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

خرده قرض-بدهی اندک

 

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

خروس خوان-هنگام سحر

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

پا شدن-از جا برخاستن

خودرو-آن چه بی اسب رود

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آهوی خاور(آفتاب)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

چای نیک-قوری و کتری چای
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

جَخت-متضاد صبر

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

چُل-آلت مرد

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

پیش بها-بیعانه

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

 

ارواح شکمت-ارواح بابات

پیاله فروشی-میخانه

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

داش-لوطی-مشدی

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

 

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

آهوی خاور(آفتاب)

دلقک بازی-مسخره بازی

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

جَر-پیچ و خم راه

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

 

این سفر(این بار)

خنکای صبح-سحرگاه

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

 

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

پَتی-لخت-برهنه

دور از شما ب-لانسبت
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دو کرپا-چمباتمه

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

چپ رو-تند رو

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن