کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 431
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
تو در تو- تو به تو
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
دُنگ-سهم-حصه
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
راست شدن-رو به راه شدن
آفتاب به آفتاب-هر روز
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
خبر-گزارش رویداد
چله ی تابستان-گرمای سخت
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
پاتوغ-محل گرد آمدن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
زمخت-درشت-ناهنجار
دریافت-گرفتن-ادراک
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
حاملگی-آبستنی
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
دست چین-گزیده-منتخب
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
چانه لغ-نگا. چانه شل
تیر کردن-نشان کردن
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
پوست کنده-رک و بی پرده
جون جونی-نگا. جان جانی
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
توپ در کردن-توپ انداختن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
آیَم سایَم-گاهکاهی
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
بابا بزرگ-پدر بزرگ
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
جاهل-جوان-نادان
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
تُف به دهن-حیرت زده
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
انسان بودن-شریف و درست بودن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
راه راه-دارای خطوط موازی
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
دلسردی-ناامیدی-یاس
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
بنا-قرار
دک کردن-از سر وا کردن
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
چنار عباس علی-متلک بد
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
خربان-صاحب خر-خرکچی
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
چپ رو-تند رو
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
خرکار-پرکار
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
پسله-جای پنهان-در نهان
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
بدلی-تقلبی-جنس بد
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
آکله فرنگی(سیفلیس)
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
خاکی-فروتن و متواضع
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
خلاص-تمام شد-مُرد
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
دوام کردن-دوام آوردن
دستکاری-دست بردن در چیزی
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
آتشی شدن-از کوره در رفتن
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
اشک خنک-گریهی ساختگی
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
آزگار-زمان دراز
دو لبه-دارای لب کلفت
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
راحت کردن-کشتن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
خفه خون-خفقان
خدا به دور-پناه بر خدا
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
به باد دادن- باد دادن
برادر تنی-برادر حقیقی
بنا-قرار
اکبیری-زشت-بیریخت
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
ترش ابرو-عبوس
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
توپ در کردن-توپ انداختن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
دزدی گرگی-دله دزدی
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
چلاق شده-نوعی نفرین است
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
توالت کردن-آرایش کردن
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
دست خدا به همراه-در پناه خدا
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
دور-بار-دفعه-نوبت
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
چشم زهره-ترس
ترک بیلمز-آدم نادان
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
جوغ-جوی آب
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
باب-مرسوم-معمول
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
دو به هم زن-دو به هم انداز
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
حرص خوردن-عصبانی شدن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
چاچول باز-حقه باز-شیاد
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
بنا بودن-قرار بودن
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
توپ در کردن-توپ انداختن
ریشو-دارای ریش بلند
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
آدم ثانی-حضرت نوح
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
جرینگ-صدای سکه های پول
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
تو دوزی-دوختن از درون
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
راست و ریس-موانع و معایب
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
اَتَر زدن-فال بد زدن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
چیز دار-ثروتمند
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
پشتک-پرش از پشت
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چهل منار-تخت جمشید
دوره-مهمانی-زمانه
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
ته ریش-ریش اندک
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دو دستی-با هر دو دست
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
ته خوار-بچه باز
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
زرت و پرت-چرت و پرت
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
دوبل-دو برابر
از زبان افتادن-لال شدن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
زمخت-درشت-ناهنجار
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
آب شیراز-شراب
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
زبان تر کردن-سخن گفتن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
به چشم-اطاعت می شود
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
دل و دماغ-دل و حوصله
چاک زدن-نگا. چاک دادن
ریزه میزه-ریزه پیزه
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
زبان گز-چیز تند و تیز
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
چارخانه-شطرنجی
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
تا-لنگه-همتا
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
این خاکدان(دنیا)
حرف شنو-سر به را-مطیع
به حق پیوستن-مردن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
ارباب حجت-اهل منطق
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
حضوری-رو در رو
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
ار زبان کسی(از قول کسی)
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
تند نویسی-سریع نویسی
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
ترکه-آدم باریک و بلند
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
بی در رو-بن بست
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
اشک کوه-یاقوت-لعل
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
ازدسترفته(عاشق)
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
دسته-ساعت دوازده
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
بی تفاوت-بی اعتنا
جَخت-متضاد صبر
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
چیلک دان-چینه دان
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
خبرنگاری-کار خبرنگار
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
خیرات کردن-چیزی را
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
حبف و میل-ریخت و پاش
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
آبِ دندان-حریف ساده
خلق الله-مردم
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
درد گرفتن دل از اسهال
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
دو قلو-دو بچه ی همزاد
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
پُخت کردن-پختن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
پر و بال-امکان-فرصت
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
خبرنگاری-کار خبرنگار
خم شدن-دولا شدن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
دلسرد-ناامید-مایوس
خر آوردن-بدبخت شدن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
زاهرو-دالان-سرسرا
این دو کلهدار-خورشید و ماه
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
به خط کردن-به صف کشیدن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
بیرون رفتن-به توالت رفتن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
به حساب-مثلا-یعنی
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
خود را خوردن-رنج بردن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
دسته پل-الک دولک
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
برزخ شدن-ناراحت شدن
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
اهل آن کار (کار بد)
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
جاشو-باربر
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی