مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 73
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
بنده منزل-خانه ی من
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
فرض کنیم که
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
بار و بنه-وسایل سفر
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
داداشی-برادر در زبان کودکان
دیر کرد-تاخیر-تعویق
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
حشل-خطر
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
دو جین-دوازده تا
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
جیش-ادرار در زبان کودکان
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
جاشو-باربر
دک و پوز-دهان و لب و دندان
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
دستمالی-دست مالیدن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
چلچل-خال خالی-ابلق
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
دَدَر-بیرون-کوچه
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
چاک کردن-نگا. چاک دادن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
رکاب دادن-راهی جایی شدن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
باب دندان-مناسب طبع و حال
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
تر دماغ-سرحال-شنگول
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
جیغ و داد-داد و فریاد
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
ازدسترفته-عاشق
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
زبیل-آشغال-زباله
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
خود را بستن-پول دار شدن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
خواب و خوراک-خورد و خواب
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
زُل-خیره
دست تنها-بی یار-تنها
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
بیرون رفتن-به توالت رفتن
برچسب زدن-تهمت زدن
زیر شلواری-زیر جامه
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
خوش لباس-نگا. خوش پوش
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
دله-ظرف حلبی
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
افتادن بچه-سقط شدن جنین
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
رجاله-اراذل و اوباش
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
چارخانه-شطرنجی
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
دبه-ظرف-کوزه
پا پتی-پا برهنه
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
اختر شمردن(شببیداری)
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
دلجور-همدل
چین خوردن-چروک شدن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
این سفر(این بار)
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
تر دست-ماهر-شعبده باز
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
چراغان کردن-جشن گرفتن
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
جا دار-وسیع-فراخ
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
خوش قلق-رام-خوش خوی
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
حرف پوچ-سخن بی معنی
بُراق-خشمگین-عصبانی
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
اسب چوبین(تابوت)
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
درز را آب دادن-از راه به در شدن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دان-دانه-چینه
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
پابوسی-زیارت
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
ارباب حجت-اهل منطق
زمین گذاشتن سر-مردن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
افتاده(فروتن، متواضع)
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
بُراق-خشمگین-عصبانی
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
جزوه-کتابچه-دفترچه
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
دوش فروش-ربا خوار
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
انداختنی-جنس نامرغوب
خاک به دهنم-زبانم لال
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
امن و امان-بدون بیم و هراس
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
خدا داده-دیم کاری
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
خودخوری-حالت خودخور
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
خاکروبه-زباله-آشغال
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
ریختن مو-سخت وحشت کردن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
ددر رفتن-بیرون رفتن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
حاشیه دار-کناره دار
استخواندار(محکم، بااراده)
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
چسبیدن-لذت دادن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
با اشتها-متمایل به غذا
ته نشین شدن-رسوب کردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
خود را بستن-پول دار شدن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
جاشو-باربر
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
دراز کش-افتاده-خوابیده
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
چلاق شده-نوعی نفرین است
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
چله ی زمستان-سرمای سخت
دوا درمان-مداوا-معالجه
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
ذوق زده-بسیار خوش حال
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
چشم زاغ-بی شرم
جن بو داده-نوعی دشنام است
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
دست تنها-بی یار-تنها
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
خوش بنیه-سالم و قوی
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
تک و تا-جنب و جوش
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
برآورد-تخمین
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خبرکش-سخن چین
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
چله ی زمستان-سرمای سخت
راستکی-واقعی
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
چشم کار کردن-دیدن
دور و بر-اطراف-پیرامون
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
خشکه پلو-کته
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
ددر رفتن-بیرون رفتن
خوابگوشی-سیلی-کشیده
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
چتوَل-یک چهارم
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
خاله بی بی-نوعی آش
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
چنبره زدن-حلقه زدن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
تپه ماهور-زمین ناهموار
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
جهیزیه-نگا. جهیز
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
اله و بله(چنین و چنان)
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
خِرخِره-حلق-حلقوم
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
تریت- تلیت
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
خانم-زن بدکاره-هرزه
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
پزا-زود پخت شونده
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
اجاق(دودمان)
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
دود-دخانیات-مواد مخدر
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
جزغاله-سوخته-زغال شده
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
خبره-ماهر-استاد
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
زیر جلی-پنهانی-آهسته
زار-نا به سامان-خراب-بد
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
دق مرگ-دق کش
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
خلاف شرع-ضد قانون شریعت
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
جگر-عزیز-عزیز دلم
ارزانی(بخشیدن، دادن)
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
باریک-دقیق-حساس
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
بازار مکاره-بازار موقت
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
باب شدن-معمول و رایج شدن
آتشی-تندخو-زودخشم
پا خوردن-فریب خوردن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
پنج تن آل عبا- پنج تن
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
جور به جور-نگا. جوراجور
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
پیه آوردن-چاق شدن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
دوا خور-معتاد به الکل
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
تو پوزی-تو دهنی
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
ادرار کوچک-شاش
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
الانه-همین حالا-هم اکنون
دست و پا کردن-فراهم آوردن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
ابوقراضه-ابوطیاره
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
درآمد-عایدی
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
حدمتکار-مستخدم
خنک کردن-سرد کردن
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
چلو-برنج آب کشیده
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
آیَم سایَم(گاهکاهی)
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
اسیر خاک-مرده-تنپرور
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
چیز فهم-عاقل و فهمیده
رشوه گیر-رشوه خوار
آتشِ بسته-طلا
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
توان هماوردی با کسی را داشتن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
خنگ-نادان-ابله-کودن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
چراغانی کردن-جشن گرفتن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
زالو-آدم سمج
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
بد گل-زشت-بد ترکیب
بسیار دلواپس و نگران بودن
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
چار طاق-به طور کامل
آشغالی-سپور
چانه لغ-نگا. چانه شل
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
تیر کردن-نشان کردن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
چُل-آلت مرد
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)