لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 307
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
اقلکم-دستکم-لااقل
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
خدا به دور-پناه بر خدا
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
خونسرد-آرام-بی خیال
حمله-بیماری غش-صرع
بَزک-آرایش-چسان فسان
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
بمیرم-قربان بروم
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
دله بازی-رفتار آدم دله
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
چاره ساز-خداوند
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
بد قماش-بد جنس-خبیث
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
آواز دادن(خواستن)
رودل-سنگینی معده
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
رفتگر-سپور-آشغالی
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
بنده زاده-پسر من
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
چار نعل-به سرعت-به تاخت
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
جُربزه-قدرت-توانایی
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
با محبت-زود جوش و مهربان
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
خورده برده-ملاخظه و پروا
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
برادر تنی-برادر حقیقی
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
پر و بال-امکان-فرصت
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
چتوَل-یک چهارم
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
پر روده-پرچانه-روده دراز
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
اَتَر زدن-فال بد زدن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
چاره ساز-خداوند
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
دست علی به همراه-علی یارت باد
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
اهل دود(سیگاری)
زار زدن-سخت گریه کردن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
چنار تجریش-متلک بد
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
ذوق زده-بسیار خوش حال
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
پات-بی آبرو-بی تربیت
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
رج کردن-رج بستن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
تار-از محلی راندن
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
بدک-نه چندان بد
عینک ذره بینی بسیار قوی
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
پیش رس-زود رس
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
جان کلام-اصل مطلب
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
چس خور-آدم خسیس-بخیل
از ته دل-از سر صدق و صفا
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
تپل-چاق-گوشت آلود
خودفروش-فاحشه-خائن
زرت و پرت-چرت و پرت
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
برزخ شدن-ناراحت شدن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
باردار-آبستن-حامله
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
آب آتش زده-اشک
دستی-به عمد-از روی تعمد
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
آبدار-سخت-شدید-سنگین
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
خسارت دیدن-زیان دیدن
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
آب شیراز(شراب)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
دختر بچه-دختر کم سن و سال
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
خشکه بار-نگا. خشکبار
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
چین چینی-پر چین
چشم کردن-چشم زدن
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
ترش کردن-عصبانی شدن
ذلیل مرده-ذلیل شده
دوندگی-سعی و کوشش
پوز زدن-دهان زدن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
دستکاری-دست بردن در چیزی
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
رمباندن-خراب کردن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
روغن زرد-روغن حیوانی
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
تار-از محلی راندن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
جِر خوردن-پاره شدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
خربان-صاحب خر-خرکچی
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
آتشی(تندخو، زودخشم)
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
دست فروشی-شغل دست فروش
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
زبیل-آشغال-زباله
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
خورده برده-ملاخظه و پروا
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
آب آتش زده(اشک)
اختر شمردن(شببیداری)
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
خونسرد-آرام-بی خیال
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
چارلا-چهار لا-چهار تو
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
اَتَر زدن-فال بد زدن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
بی قواره-بد شکل
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
جرینگ-صدای سکه های پول
آبدار-سخت-شدید-سنگین
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
راست روده شدن-اسهال گرفتن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
پُر کار-فعال-با پشتکار
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
پیاله زدن-می نوشیدن
الفرار-گریز-بگریز !
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
دنده کج-کج خلق-یکدنده
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
پت پتی-موتور سیکلت
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
پا منبری-شاگرد روضه خوان
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
آبدست-ماهر-استاد
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
بده بستان-داد و ستد-معامله
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
خریت-نادانی-حماقت
چشه ؟-او را چه شده ؟
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
رودرواسی-رودربایستی
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
بی فکر-لاابالی-بی قید
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
جَخت-متضاد صبر
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
تک و توک-به ندرت-کمی
با دست و پا-آدم زرنگ
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
چار سر-حرف مفت-متلک
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
خرده قرض-بدهی اندک
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
خروس خوان-هنگام سحر
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
خودرو-آن چه بی اسب رود
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
آهوی خاور(آفتاب)
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
چای نیک-قوری و کتری چای
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
جَخت-متضاد صبر
چُل-آلت مرد
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
پیش بها-بیعانه
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
ارواح شکمت-ارواح بابات
پیاله فروشی-میخانه
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
داش-لوطی-مشدی
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
آهوی خاور(آفتاب)
دلقک بازی-مسخره بازی
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
اروای ننهات-ارواح بابات
جَر-پیچ و خم راه
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
این سفر(این بار)
خنکای صبح-سحرگاه
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
پَتی-لخت-برهنه
دور از شما ب-لانسبت
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دو کرپا-چمباتمه
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
چپ رو-تند رو
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن